6. محمدبنصباح: (حک 1309-1313ق/1892-1895م)؛ شیخ محمد پس از مرگ برادرش شیخ عبداللـه بهفرمانروایی پرداخت. وی برادرش جراح را در ادارۀ امور با خود شریک کرد، اما بر برادرکوچکتر به نام مبارک سخت گرفت و او را از قدرت دور نگهداشت. شیخ محمد سیاست شیخعبداللـه را در تبعیت از عثمانی ادامه داد و در آشفتگی احسا، مبارک را در رمضان 1310ق/مارس 1893 با نیرویی بزرگ با یاری عثمان فرستاد (لاریمر، 1016). در دوران شیخمحمد رابطۀ کویت با بریتانیا همچنان سرد ماند و سرانجام سِرفورد سفیر بریتانیا درقسطنطنیه در شوال 1310ق/آوریل 1893م رسماً به وزیر خارجۀ عثمانی اعلام کرد که دولتوی حاکمیت عثمانی را در طول ساحل بصره تا قطیف (از جمله کویت) پذیرفته است (همو، 1017). سختگیریهای شیخ محمد و شیخ جراح نسبت به مبارک و واگذاردن امور کشور به شیخیوسف آل ابراهیم، بازرگان ثروتمند و منتفذ کویت که با مبارک میانۀ خوبی نداشت،سرانجام مبارک را در ذیقعدۀ 1313ق/آوریل 1896م به کشتن 2 برادر واداشت (رشید، 145-138؛ دیکسن، «عربهای بادیهنشین» ، 266-273؛ قس: لوتسکی، 528-529؛ ابوحاکمه،تاریخ الکویت الحدیث، 321).
7. مبارک: (حک 1314-1333ق/1896-1915م). مبارک در 11 سال نخست فرمانروایی خود با دشمنی سرسخت همچون یوسف آل ابراهیم درگیر بود. یوسفکه امیدوار بود در برابر همکاری با باب عالی و حتی آل رشید به فرمانروایی کویت دستیابد (لاریمر، 1017؛ دیکسن «کویت و همسایگانش»، 136) پس از به قدرت رسیدن مبارک بافرزندان 2 شیخ کشته شده به بصره گریخت و مبارک را عنصری ضد عثمانی و ابزار دستبریتانیا شناساند (همو، همان، 271-272) و حمدی پاشا والی بصره را به دشمنی با ویبرانگیخت (رشید، 150). در مقابل، مبارک نیز با تطمیع دولتمردان و بلندپایگان عثمانیهمچون رجب پاشا والی بغداد و ابوالهدی شیخالاسلام قسطنطنیه خواست تا سلطان عثمانیفرمانروایی او را به رسمیت بشناسد (لاریمر، 1018؛ رشید، 150-151)، از سوی دیگر دررمضان 1314ق/فوریۀ 1897م و سپس در ربیعالاول 1315ق/اوت 1897م خواستار حمایتبریتانیا شد، اما پاسخ مساعدی نشنید (لاریمر، 1020). یوسف در 29 محرم 1315ق/30 ژوئن 1897م مقدمات یورشی را از ساحل هندیجان در ایران سازمان داد، اما با دیدن آمادگیکویت از حمله منصرف شد (رشید، 154-155؛ لاریمر، 1018). سرانجام دولت عثمانی که درپی به رسمیت شناختن فرمانروایی مبارک بود، یوسف را از عراق راند و در رجب 1315ق/دسامبر 1897م فرمان سلطان، در مورد قائم مقامی شیخ مبارک صادر شد (همو، 1018-1019). یوسف در ربیعالاول همان سال به بحرین رفت و از شیخ بحرین و مقاماتبریتانیا کمک خواست، سپس به قاسم بن محمد آل ثانی شیخ دوحه روی آورد، اما نتیجهاینگرفت و دست به دامان عبدالعزیز بن رشید امیر حائل شد (رشید، 160) که مبارک را بهخاطر پناه دادن به عبدالرحمن بن فیصل آل سعود و فرزندانش دشمن میداشت.
دراوایل سدۀ 13ق/واپسین دهۀ سدۀ 19م نزدیکی میان روسیه و فرانسه از یک سو، و آلمان وعثمانی از سوی دیگر، بریتانیا را واداشت تا برای حفظ سلطهاش در خلیج فارس، بافرمانروایان محلی پیمان ببندد. از اینرو هنگامی که دولت عثمانی در 16 شعبان 1316ق/30 دسامبر 1898م امتیاز تأسیس خط راهآهن مدیترانه به خلیج فارس را به کنتکاپنیست روسی داد، بریتانیا برای پیشگیری از تبدیل کویت به منطقۀ نفوذ روسیه، کلنلمید نمایندۀ مقیم بوشهر را به کویت فرستاد تا همانند پیمان مسقط در 1309ق/1892م،پیمانی با مبارک ببندد (لاریمر، 1022؛ ابوحاکمه، تاریخ الکویت الحدیث، 323). براساساین پیمان که در 11 رمضان 1316ق/23 ژانویۀ 1899م به امضا رسید، شیخ کویت وجانشینانش برای همیشه متعهد شدند که بیاجازۀ بریتانیا با کشورهای دیگر رابطهبرقرار نکنند و حتی واگذاری هیچ بخشی از کویت را به هر عنوان به آنان نداشته باشند (همو، تاریخ الکویت الحدیث، 408، متن پیمان). سپس کلنل مید نامهای به ضمیمۀ پیمانبه شیخ داد که در آن در برابر وفاداری وی، پشتیبانی بریتانیا را وعده میداد وهمچنین بر جنبۀ محرمانه بودن پیمان تأکید میکرد (لاریمر، 1023). با اینهمه دولتعثمانی که احتمالاً به ماجرا پی برده بود، به تلاش افتاد تا سلطۀ خود را بر کویتاستوار گرداند. آلمانیها که میخواستند به انحصاراتی در قلمرو عثمانی دست یابند وابزارهای آن را به روی کالاهای آلمانی بگشایند، از این فرصت سود جستند و به سلطانعبدالحمید پیشنهاد کردند که خط راهآهنی برای ارتباط میان بسفر و خلیج فارس کشیدهشود. پس از عقد قرارداد، هیأت آلمانی در 8 رمضان 1317ق/10 ژانویۀ 1900م، برایاستقرار ایستگاه نهایی خط راهآهن برلین ــ بغداد در «کاظمه» در کویت با شیخ بهمذاکره پرداخت، اما شیخ خود را بیعلاقه نشان داد (همو، 1026). رئیس هیأت آلمانی،اشتمریخ سرکنسول آلمان در قسطنطنیه، خواست که بدون در نظر گرفتن شیخ با عثمانیمذاکره کند، اما بریتانیا که در پی حفظ وضع موجود بود در 14 ذیحجۀ 1317ق/15 آوریل 1900م آلمان را از پیمان 1316ق/1899م آگاه ساخت (همو، 1027)، و این قرارداد منعقدنشد. در محرم 1319ق/مه 1901م مبارک طی قراردادی دیگر متعهد شد که از ورود اسلحه ازبنادر هند و ایران به کویت و خروج آن جلوگیری کند (ابوحاکمه، تاریخ الکویت الحدیث، 409، متن پیمان) و همچنین به ایران و بریتانیا اجازه داد که برای یافتن سلاحهایقاچاق، کشتیهای کویتی را بازرسی کنند (همو، همان، 410).
در این هنگام دشمنیمیان عبدالعزیز آل رشید و مبارک به جنگ انجامید. سرآغاز این درگیری کاملاً روشننیست. این قدر پیداست که عبدالرحمن بن سعود در ربیعالآخر 1318ق/اوت 1900 و ماه بعدبه پشتیبانی مبارک به نجد تاخت و از سوی دیگر سعدون پاشا امیر قبیلۀ منتفق که ازسوی دولت عثمانی یاغی شمده میشد یا مبارک تبانی کرد و به قبایل تابع آل رشید یورشبرد. چندی بعد این درگیری با میانجیگری محسن پاشا متسلم بصره و دوست مبارک، پایانگرفت (لاریمر، 1028)، اما ادامۀ تلاشهای یوسف و پشتیبانی ابن رشید از وی مبارک راواداشت تا همراه با عبدالرحمن بن فیصل به قلمرو ابن رشید بتازد، لیکن در پیشروی بهسوی جبل شمّر، در 15 ذیقعده 1318ق/4 مارس 1901م در صریف نزدیک بُرَیْده از ابن رشیدشکست خورد و عقب نشست (رشید، 161-163). دولت عثمانی از این موقعیت سود جست و در 17ذیقعده/6 مارس محسن پاشا را به کویت فرستاد تا با پیشنهاد استقرار پادگان عثمانی درکویت آن را مستقیماً زیر سلطۀ خود قرار دهد (همو، 166)، اما مبارک نپذیرفت و ازبریتانیا خواست تا هرچه زودتر کویت را تحت حمایت کامل خود بگیرد. بریتانیا کهنمیخواست مسئولیت ماجراجوییهای شیخ مبارک را به عهده، بگیرد پاسخ منفی داد (لاریمر، 1029-1030)، اما پس از اوجگیری کشمکش میان باب عالی و بریتانیا، سرانجامهر دو در 25 جمادیالاول 1319ق/9 سپتامبر 1901م پس از مذاکره متعهد شدند که وضعموجود را حفظ کنند (همو، 1031).
در جمادیالآخر 1320ق/سپتامبر 1902م، یوسف بنعبداللـه آل ابراهیم، نقشهای برای تسخیر کویت و ترور مبارک طرح کرد و برای این کاراز قبیلۀ شریفات خوزستان نیرویی گرد آورد، اما این نقشه فاش شد (رشید، 176-177؛لاریمر، 1036) و نیروی دریایی بریتانیا آنان را تعقیب کرد و پراکند و یوسف بهعبدالعزیز بن رشید در حائل پناه برد و تا مرگش در ذیقعدۀ 1323ق/ژانویه 1906مهمانجا ماند (همو، 1044). به این ترتیب تلاشهای جدی برای سرنگونی مبارک به پایانرسید، بهویژه که از این پس توجه عثمانی به عربستان مرکزی، که ستیز میان ابن سعود وابن رشید در آنجا رو به اوجگیری بود، جلب شد.
در 8 رمضان 1321ق/28 نوامبر 1903م لرد کرزن از کویت دیدار کرد تا روابط استوار بریتانیا را با آن تثبیت کند. دراین دیدار، شیخ خود را افسر نظامی امپراتوری بریتانیا خواند (همو، 1037). درجمادیالآخر 1322ق/اوت 1904م بریتانیا کاپیتان ناکس را به سمت نمایندۀ سیاسی درکویت گماشت تا از اقداماتمبارک در بیرون از مرزهای کویت پیشگیری کند (همو، 1039). در 23 شعبان 1325ق/اول اکتبر 1907م مبارک طی قراردادی با ناکس بندر شُوَیْخ را بهانگلستان اجاره داد تا لنگرگاهی برای ناوگانجنگی بریتانیا شود (ابوحاکمه، تاریخالکویت الحدیث، 33، 412-421). در 2 شعبان 1329ق/29 ژوئیه 1911م شیخ مبارک موافقتکرد که پیش از مشورت با کاپیتان شکسپیر به بیگانگان اجازﺓ غواصی برای یافتن اسفنج ومروارید در آبهای کویت ندهد (همو، همان، 422-423). در 27 رجب 1330ق/13 ژوئیه 1912ممبارک با تأسیس خط تلگراف در کویت موافقت کرد (همو، همان، 424). این قراردادها کهتا 26 صفر 1334ق/3 ژانویه 1916م پس از مرگ شیخ مبارک معتبر بودند، کویت را از نفوذدولتهای دیگر دور نگاه داشت. در 1331ق/1913م مسألۀ کویت میان باب عالی و دولتبریتانیا مورد مذاکره قرار گرفت و در 24 شعبان 1331ق/29 ژوئیه 1913م پیمانی امضا شدکه براساس آن استقلال شیخ کویت و مرزهای کشور وی به رسمیت شناخته شد، اما درگرفتنجنگ جهانی نخست، از تصویب این پیمان جلوگیری کرد (دیکسن، «کویت و همسایگانش»، 147-148). در این جنگ شیخ مبارک با متفقین همپیمان شد و بریتانیا تلاشهای متعددوالیان بصره را برای تهدید مرزخای شمالی کویت خنثی ساخت (لاریمر، 1546-1547). شیخمبارک با شیخ خزعل دوستی دیرینهای داشت و هنگامی که قبایل کعب در جنگ جهانی اول برشیخ خزعل شوریدند، به یاری وی شتافت (نجار، 127-129). دوران فرمانروایی شیخ مبارک،بهویژه واپسین سالهای آن را میتوان سرآغاز عصر تازهای در تاریخ کویت شمرد. شیخمبارک که لقب مبارک کبیر یافته بود، در محرم 1334ق/نوامبر 1915م درگذشت.
8. جابربن مبارک (حک 1334-1335ق/1916-1917م). در دوران فرمانروایی شیخ جابر رویدادچشمگیری اتفاق نیفتاد. وی مالیاتهای سنگین دوران پدر را کاهش داد (رشید، 230). دراین دوران محاصرۀ دریایی و زمینی عثمانی از سوی متفقین، راه را بر ورود کالا به آنکشور بسته بود، با اینهمه بازرگانان کویت از رهگذر گسترش بازرگانی خود با شام و ازآن طریق با استانبول سودهای سرشار بردند. شیخ جابر در ربیعالاول 1335ق/ژانویۀ 1917م درگذشت (رشید، 230-233).
9. سالم بن مبارک (حک 1335-1339ق/1917-1921م). نخستین کار وی کاهش عوارض گمرکی واردات به 4٪ و حذف عوارض گمرکی صادرات بود (همو، 233). در این دوران کویت همچنان به ارال کالا به شام ادامه داد. از اینروانگلیسیها به سبب سیاست جانبدارانۀ شیخ نسبت به عثمانی، در جمادیالاول 1336ق/فوریۀ 1918م راه دریایی کویت را بستند (دیکسن، «کویت و همسایگانش»، 243, 251) و در پی آنبرآمدند تا کارمندانی را برای نظارت بر کالاهای صادراتی در کویت بگمارند. شیخسرانجام به این خواسته تن در داد (رشید، 239-240؛ ابوحاکمه، تاریخ الکویت الحدیث، 342-343)، اما ابن سعود را مسبب این امر میدانست (دیکسن، «کویت و همسایگانش»، 250). در دوران شیخ سالم دشمنی میان آل سعود و آل صباح که از اواخر فرمانروایی شیخمبارک آغاز شده بود، اوج گرفت. سرآغاز این دشمنی از آنجا ریشه میگرفت که سالم درذیحجۀ 1333ق/اکتبر 1915م به فرمان پدر در سرکوب قبیلۀ عَجْمان به یاری عبدالعزیز بنسعود شتافت، اما پس از شکست عجمان، در همان سال به آنان پناه داد (رشید، 244-245). از سوی دیگر ابن سعود نیز برای گرفتن زکات از قبیلۀ عوازم که تابع آل صباح بود،نیرو فرستاد (همو، 237) و دشمنی ریشهدارتر شد. در این میان جنبش اخوان، و بهتعبیری «وهابیان تهدیدگر» که از 1332ق/1914م شکل عمومی به خود گرفت، توجهعبدالعزیزِ سعود را به خود جلب کرد (دیکسن، «کویت و همسایگانش»، 148-149). اینان کهمردم کویت را کافر میشمردند (رشید، 246) از سوی عبدالعزیز به عنوان ابزارتوسعهطلبی به کار رفتند و تهاجم خود را به خاک کویت آغاز کردند. کویت طبق پیمان 1331ق/1913م، مرز جنوبی خود را جبل منیفه میدانست، اما شیخ سالم که دریافت اینپیمان را باید با ششمین ماده پیمان 6 ربیعالآخر 1338ق/29 دسامبر 1919م میانبریتانیا و ابن سعود، لغو شده بداند، نسبت به قلمرو خویش نگران شد. داوری برتانیامیان شیخ سالم و ابن سعود نیز نتیجهای نداد (دیکسن، «کویت و همسایگانش»، 244, 252-253). سرانجام در 26 محرم 1339ق/10 اکتبر 1920م فیصل الدُوَیش رهبر اخوان بهفرمان ابن سعود به جَهْراء یا جهری تاخت. سالم شکست خورد و به قصر احمر عقب نشست (همو، همان، 252-255؛ رشید، 254-262). دخالت بریتانیا در جهت حمایت از کویت بهدرگیری پایان داد، اما دشمنی همچنان ادامه یافت. از اینرو خزعل، شیخ محمره پیشنهادکرد که فرزندش کاسب را به همراه احمد جابر نوۀ شیخ کویت برای میانجیگری میان ابنسعود و شیخ سالم به نجد بفرستد. بریتانیا که درگیر انقلاب 1338ق/1920م عراق بود،این پیشنهاد را پذیرفت. هیأت صلح در رجب 1339ق/مارس 1921م به گفتگو پرداخت، اما بامرگ شیخ سالم در 18 جمادیالآخر 1339ق/27 فوریه 1921م ابن سعود گرفتاریهای میان 2کشور را پایان یافته شمرد (همو، همان، 255-256؛ رشید، 275).
10. احمد الجابر (حک 1339-1369ق/1921-1950م). شیخ احمد جابر پس از بازگشت از نجد به فرمانرواییپرداخت. در پایان جنگ جهانی نخست، مسألۀ تعیین مرزهای میان نجد و عراق و کویت مسألۀاصلی بریتانیا بود. از اینرو سرپرستی کاکس کنفرانس عُقَیْر را در ربیعالآخر 1341ق/نوامبر 1922م تشکیل داد، و همچنان که به ابن سعود وعده داده بود دوسوم از خاککویت به عنوان منطقۀ بیطرف عملاً به وی واگذار شد (دیکسن، «کویت و همسایگانش»، 275). شیخ کویت ناگزیر نظر کنفرانس را پذیرفت و پیمان عقیر در 12 ربیعالآخر 1341ق/2 دسامبر 1922م امضاء شد. براساس این پیمان 2 منطقۀ بیطرف، یکی میان کویت وعربستان از سوی جنوب و دیگری میان عراق و عربستان از سوی شمال، تعیین شد (همو،همان، 270-280؛ هی، 98-99). تیرگی روابط کویت و عربستان به دنبال ماجرای مسابله در 1341ق/1923م افزایش یافت. مسابله با بادیهنشینان نجد که کالاهای مورد نیاز خود رااز بازرگانان کویت به نسیه میخریدند، نجد را از درآمد گمرکی بزرگی محروم میکردند،از اینرو عبدالعزیز برای گردآوری مالیات بادیهنشینان نجد در پی آن برآمد کهنمایندهای در کویت بگمارد، اما شیخ نپذیرفت و ابن سعود بازرگانی و با کویت راتحریم کرد. این تحریم اقتصادی چهارده ساله (1342-1356ق/1924-1937م) زیان مالی بزرگیرا به دنبال داشت و شیخ کویت به ناچار برادر خود را برای مذاکره به ریاض فرستاد (دیکسن، نکویت و همسایگانش»، 184-187, 331-332؛ رشید، 382-383). از سوی دیگریورشهای اخوان به رهبری فیصل الدُّوَیْش بر عبدالعزیز بن سعود شوریدند، اما در جنگشکست خوردند و به کویت پناه بردند. با اینهمه بریتانیا از کمک شیخ به آنان جلوگیریکرد. سرانجام اخوان به مقامات بریتانیا تسلیم شدند و بریتانیا آنان را به عبدالعزیزسپرد.
بریتانیا در پی پایان یافتن شورش اخوان، در جمادیالثانی 1340ق/فوریۀ 1922م به پاس بیطرف ماندن شیخ در این شورش به وی نشان اعطا کرد (دیکسن، «کویت وهمسایگانش»، 326). تحریم اقتصادی عبدالعزیز از یک سو و بحران جهانی 1348ق/1929م ازسوی دیگر، همچنین سرازیر شدن مروارید مصنوعی ژاپن به بازارهای جهانی که بازارمروارید طبیعی را شکست، مردم کویت را به انتقاد از حکومت برانگیخت. کلنل دوگرینمایندۀ سیاسی بریتانیا در کویت از شیخ خواست که شیوۀ دموکراتیک در پیش گیرد، ازاینرو اول جمادیالاول 1357ق/29 ژوئن 1938م مجلس قانونگذاری در کویت بنیاد نهادهشد، اما شیخ در 9 ذیقعدۀ 1358ق/21 دسامبر 1939م آن را منحل کرد و مجلس دیگری مرکباز 5 تن از اعضای خاندان آل صباح و 9 تن از بزرگان شهر تشکیل داد (ابوحاکمه، تاریخالکویت الحدیث، 365-367؛ تاریخ معاصر، 2/277-278). اما جوشش نفت در ذیحجۀ 1356ق/23فوریۀ 1938م که شیخ امتیاز کاوش آن را در 9 ذیقعدۀ 1352ق/23 فوریۀ 1934م به شرکتنفت کویت داده بود (قَدّوره، 117) امیدهای تازهای به بار آورد و با فروش نخستینبشکههای نفت در 30 رجب 1365ق/30 ژوئن 1946م اوضاع اقتصادی کویت رو به بهبود گذاشت. بهداشت، آموزش و پرورش و خدمات عمومی به سرعت گسترده شد و به کویت عملاً به دورانِنو تاریخ خود راه یافت.شیخ احمد جابر در 10 ربیعالاول 1369ق/اول ژانویۀ 1950مدرگذشت.
11. عبداللـه السالم (حک 1369-1385ق/1950-1965م). دهۀ ششم 1950م آغازکاهش سلطۀ بریتانیا در کویت بود. بیگمان رویدادهایی همچون ملی شدن نفت ایراندردوران نخستوزیری دکتر مصدق، انقلاب 1371ق/1952م مصر و روی کار آمدن جمالعبدالناصر، یورش 3 کشور فرانسه و انگلستان و اسرائیل در 1376ق/1957م، به کانال سوئزو ملی شدن آن، و انقلاب عراق در 1379ق/1959م در اوجگیری آگاهی مردم کویت و جنبشآنان در مبارزه با استعمار بریتانیا تأثیری چشمگیر برجای گذاشتند. در ربیعالآخر 1373ق/دسامبر 1953م شیخ عبداللـه پس از مذاکرههای طولانی با شرکت نفت کویت،قرارداد تازهای با این شرکت بست که براساس آن 50٪ از سود ویژۀ شرکت به کویت تعلقگرفت. نخستین گامهای کویت در راه دستیابی به استقلال، ارائۀ خدمات پستی وگذرنامهای بود که از 1378ق/0958م آغاز شد. در 1380ق/1960م دادگاههای ویژۀ اتباعبریتانیا منحل شد و دادگاههای کویتی جای آنها را گرفت. در 1381ق/1961م کویت پول ملیخود را منتشر ساخت، و سرانجام در 6 محرم 1381ق/20 ژوئن 1961م استقلال کویت اعلام شدو پیمان 1317ق/1899م جایش را بهپ یمان همکاری و دوستی 1381ق/1961م سپرد. در رجب 1381ق/دسامبر 1961م کویت خواستار عضویت در سازمان ملل متحد گشت که از سوی شوروی وتوشد، اما سرانجام شورای امنیت در 20 ذیحجۀ 1382ق/14 مه 1963م کویت را به عضویتپذیرفت (امین، 275). به دنبال اعلام استقلال کویت، عبدالکریم قاسم رهبر انقلاب عراقدر یک کنفرانس مطبوعاتی در 10 محرم 1381ق/24 ژوئن 1961م کویت را پارهای از خاکعراق شمرد. شیخ عبداللـه بیدرنگ از بریتانیا کمک نظامی خواست. این ادعا به دنبالکشته شدن عبدالکریم قاسم از میان رفت (نفیسی، 43، 44، 47). مجلس مؤسسان کویت درشعبان 1381ق/ژانویۀ 1962م تشکیل شد و بر پایۀ قانون اساسی تصویب شده، فرمانرواییکشور ویژۀ خاندان مبارک (1838-1915) اعلام شد (تاریخ معاصر، 2/99). در شعبان 1382ق/ژانویۀ 1963م انتخابات نخستین مجلس ملی برگزار شد و دولتی تازه بر سر کار آمد (قدوره، 124). در دوران فرمانروایی عبداللـه السالم خدمات عمومی همچون آموزش وبهداشت گسترش بیشتری یافت، بهویژه در زمینۀ رایگان کردن درمان، کویت در میانکشورهای تولیدکنندۀ نفت منطقه پیشگام بود. شیخ عبداللـه در 20 رجب 1385ق/24 نوامبر 1965م درگذشت.
12. صباح سالم (حک 1385-1397ق/1965-1977م). وی پس از درگذشتبرادرش به فرمانروایی پرداخت. در 1386ق/1966م بر اثر فشار افکار عمومی قانونیپیرامون کاهش سهم امیر از درآمد کشور به تصویب رسید و در آوریل همان سال برنامۀ پنجسالهای برای پیشرفت اقتصادی تدوین گشت. در پی در گرفتن جنگ عرب و اسرائیل در 1387ق/1967م، دولت به ارتش دستور آمادهباش داد و گروهی را برای شرکت در جنگ بهمنطقۀ کانال سوئز فرستاد. همچنین از فروش نفت به ایالات متحده و بریتانیا خودداریورزید. در دوران شیخ صباح السالم روابط میان کویت و شوروی بهبود یافت و به بستنقراردادهای همکاری اقتصادی و فنی رسید (تاریخ معاصر، 2/105). در 1968م کویت همراهبا لیبی و عربستان سعودی به صورت عضو بنیانگذار سازمان کشورهای عرب صادرکنندۀ نفت (OAPEC ) درآمد، و در همین سال اعلام شد که پیمان دفاعی متقابلی که پس از استقلالکویت میان این کشور و انگلستان بسته شده بود، با توافق طرفین لغو شده و در پی آناعلام شد که بریتانیا تا پایان 1391ق/1971م نیروهای خود را از خلیج فارس بیرونخواهد برد (منسفیلد، 189). در شعبان 1396ق/اوت 1976م به دنبال درگیریهای دیرینۀدولت با نمایندگان مخالف مجلس، شیخ صباح دستور انحلال مجلس را صادر کرد و دورانفترت تاپ ایان زندگی او و چندی پس از آن نیز ادامه یافت. شیخ صباح در 20 محرم 1398ق/31 دسامبر 1977م درگذشت و پس از وی جابرالاحمد الجابر به فرمانروایی رسید.
مآخذ: ابوحاکمه، احمد مصطفی، تاریخ الکویت الحدیث، کویت، 1984م؛ همو، تاریخشرقی الجزیره العربیه، ترجمۀ محمد امین عبداللـه، بیروت؛ تاریخ معاصر کشورهای عربی،ترجمۀ محمدحسین شهری، تهران، 1361ش؛ جودت احمد، تاریخ، استانبول، 1309ق؛ حمزه،فؤاد، قلب جزیره العرب، ریاض، 1968م؛ خزعل، حسین خلف، تاریخ الجزیره العربیه،بیروت، 1968م؛ رشید، عبدالعزیز، تاریخ الکویت، بیروت، 1978م؛ ریحانی، امین، ملوکالعرب، بیروت، 1967م؛ عزاوی، عباس، تاریخ العراق بین الاحتلالین، بغداد، 1955م؛قَدّوره، زاهِیَه، تاریخ العرب الحدیث، بیروت، 1985م؛ لوتسکی، و.، تاریخ عرب درقرون جدید، پرویز بابائی، تهران، 1356ش؛ نجار، مصطقی عبدالقادر، التاریخ السیاسیلاماره عربستان العربیه، قاهره، 1971م؛ نفیسی، عبداللـه فهد، الکویت؛ الرأی الآخر،لندن، 1985م؛ ویلسن، آرنولد، خلج فارس، ترجمۀ محمد سعیدی، تهران، 1348ش؛ نیز:
Amin, Sayed Hassan, Middle East Legal System, London, 1985; Dickson, H. R. P., Kuwait and her Neigbours, London, 1956, Index; ld, The Arab of the Desert, London, 1967; Hay, Rupert, the Persian Gulf, Oman and Central Arabia, Calcutta, 1915; Mansfield, Peter, The Middle East, London, 1973; Miles, S. B., The Countries and Tribes of the Persian Gulf, London; Phillby, h. St. John, sa'udi Arabia, Beirut, 1968; The Middle East and North Africa< 1984-85.
کاظمبرگنیسی
|