عرض مشاركة واحدة
  #14  
قديم 10-04-2008, 02:23 PM
العدان العدان غير متواجد حالياً
عضـو متميز
 
تاريخ التسجيل: Mar 2008
المشاركات: 123
افتراضي


در غیبت سعید که پسرش ثُوَینی عمان را اداره می‎کرد، حامدبن‎عَزّان سر به شورش برداشت و برصحار و رستاق چیره شد، ولی ثوینی به کمک بریتانیا از گسترش دامنه نفوذ او جلوگیری کرد (مایلز، 337-338؛ لاریمر، I/454). سعید پس از بازگشت همراه با سعدبن‎مطلق برای بیرون راندن حامد، عملیاتی را آغاز کرد، اما از بیم استیلای وهابیان آن را ناتمام ساخت. سرانجام با میانجیگیری حکومت هند، پیمانی نوشته شد و حامد به گردن گرفت که از آن پس یه سُوَیق، قلمرو هلال‎بن‎محمد نتازد (مایلز، 339).
در چهارمین سفر سعید، از شعبان 1252 1252 تا رجب 1255ق/نوامبر 1836 تا سپتامبر 1839م، قلعه مومباسا تسخیر شد و خالد پسر سعید، رشید و دیگر سران مزروعی را اسیر کرد (1253ق/1837م). سعید آنان را به بندرعباس گسیل داشت، برخی در راه به دریا افکنده شدند و دیگران در زندان از گرسنگی مردند. بدین‎سان سلسله مزروعی یا مزاربع که بیش از یک سده دوام آورده بود، از میان رفت (پیرس، 117؛ مایلز، 34).
سعید در بازگشت از این سفر در پی آن برآمد که طرحهای خود را برای تسخیر بحرین از سر بگیرد. از این‎رو نخست خواست تا با محمدعلی پاشا کنار آید، به‎ویژه آنکه عملکرد خرشید پاشا به او امکان می‎داد که بحرین را تسخیر کند و به مصر مالیات بپردازد (همو، 342)، اما با آگاهی از احساسات ضدمصری بریتانیا این طرح را کنار گذاشت و به اتخاذ تدابیری برای مقاومت در برابر پیشروی مصریان اندیشید (لاریمر، I/457). سرانجام هماهنگی نیروهای نظامی انگلیسی و عثمانی، دست محمدعلی پاشا را از عربستان کوتاه کرد و عمان از خطر حمله مصر به دور ماند. در 16 شوال 1255ق/23 دسامبر 1839م، حامد که خود را به انگلیسیها نزدیک کرده بود با میانجیگری نماینده مقیم بریتانیا در مسقط، پیمانی با سعید بست که بر پایه آن وضع موجود تثبیت شد و صحار و رستاق در دست وی ماند، اما در جریان سفر پنجم سعید به شرق افریقا که از 1256 تا 1267ق/پاییز 1840 تا بهار 1851م طول کشید، ثوینی با نقض این پیمان به صحار تاخت و سرانجام حامد در جمادی‎الاخر 1266ق/آوریل 1850م در زندان مسقط مرد (همو، I/455).
از 1261ق/1845م وهابیان بار دیگر به تهدید عمان پرداختند و امیر فیصل، سعدبن‎مطلق را به بریمی گسیل داشت. سعد از ثوینی و حامد حاکم صحار سالانه 000‘20 و 000‘5 دلار مالیات خواست، اما نماینده مقیم بوشهر اعتراض نامه تندی به امیر وهابیان نوشت و یک کشتی جنگی به کرانه باطِنه فرستاد. سعد ناگزیر خواسته‎هایش را کاهش داد و به 000‘5 دلار بسنده کرد (همو، I/457؛ قس: مایلز، 344).
روابط سعید با ایران از 1244ق/1829م رو به تیرگی فزاینده‎ای گذاشت. در سالهای 1246 و 1247ق/1830 و 1831م ستبر میان شیخ‎عبدارسول و تیمور‎میرزا ـ برادران سعید ـ بار دیگر اوج گرفت. سعید کشتیهایی به یاری تیمور‎میرزا فرستاد، اما در پی توصیه نماینده مقیم بوشهر و حاکم بمبئی از مداخله در اوضاع داخلی ایران خودداری ورزید. در 1255ق/1839م جمال‎خان نامزد حکومت بوشهر که سعید او را برای بستن یک پیمان دریایی به ایران روانه کرده بود به دست یکی از سران رقیب کشته شد. این‎بار نیز توصیه بریتانیا او را از حمله به بوشهر بازداشت. از این‎رو نامه‎ای به شاه نوشت که در پاسخ آن به او وعده تنبیه قاتل داده شد (لاریمر، I/459). در سالهای 1261 و 1262ق/1845 و 1846م روابط تیره‎تر شد ووالی فارس سپاهی به بندرعباس گسیل کرد تا از سیف‎بن‎نَبهان حاکم عمانی، مالیاتی گزاف بگیرد، اما میانجیگری نماینده مقیم بوشهر وضع را ارام ساخت. سعید در 1263ق/1847م دومین شاهزاده خانم ایرانی نوه فتحعلی‎شاه را به زنی گرفت، اما این کار نیز ارزش سیاسی چندانی نداشت (همو، I/459-460).
سعید در 17 رجب 1267ق/16 مه 1851م به عمان بازگشت و به قیس‎بن‎عزان و قواسم حمله برد، اما سرانجام توافق شد که صحار به سعید بازگردد، اما رستاق در دست قیس بماند. بدین‎سان عمر استقلال ایالت صحار به پایان رسید و قدرت سعید از سالهای پیش افزون‎تر شد (همو، I/456؛ مایلز، 349).
سعید برای ششمین‎بار در صفر 1269ق/نوامبر 1852م به زنگبار سفر کرد و شعبان 1270ق/مه 1854م به مسقط بازگشت. این‎بار نیروی بزرگی از وهَابیان به فرماندهی عبدالله‎بن‎فیصل به بریمی تاخت و از ثوینی مالیاتی گزاف خواست. ثوینی به پشت گرمی کاپیتان کمبال نماینده مقیم بریتانیا در لیج فارس به تدارک دفاع پرداخت، اما بر پایه پیمانی تازه، مالیات سالانه به 000‘12 دلار افزایش یافت و وهابیان متعهد شدند که ثوینی، نایل‎السلطنه را در برابر دشواریهای داخلی یاری دهند.
2 ماه پس از عزیمت سعید، هیأتی از انگلستان به ریاست کاپیتان فرمانتل برای خرید جزایر خوریان موریان به زنگبار آمد، اما سعید این جزایر را در شوال 1270/ژوئیه 1854م با سند به ملکه انگلستان پیشکش کرد (همو، 351).
در فاصله سالهای 1268-1270ق/1852-1854م ایران از فرصت گرفتاری نایب‎السلطنه عمان با وهابیان سود جست و تلاش خود را برای بیرون آوردن بندرعبا و توابع آن از چنگ فرمانروای عمان از سر گرفت و توانست سیف‎بن‎نبهان را بیرون براند. تاخت و تاز وهابیان و تسلط ایران بر بندرعباس سعید را در 16 رجب 1270ق/15 آوریل 1854م به مسقط بازگرداند. وی پس از بازگشت، به بندرعباس حمله برد و آن را برای مدتی تسخیر کرد (هدایت، 10/574-577). سرانجام در پی مذاکره، اجاره بندرعباس با فرمان سلطنتی در ربیع‎الاول 1272ق/نوامبر 1855م تجدید شد (سدید‎السلطنه، 203-204) و در ربیع‎الاول 1273ق/نوامبر 1856م پیمانی رسمی بسته شد که براساس آن شمیل و میناب و بیابان و جزایر قشم و هرمز نیز به این اجاره افزوده گشت، اما این‎بار حقوق حاکمیت ایران به روشنی مورد تأکید قرار گرفت و وجه اجاره که در 1236ق/1821 تنها 000‘4 تومان بود و 000‘16 تومان افزایش یافت. این قرارداد 16 ماده‎ای تنها به نام سعید و فرزندان او تنظیم شئ (نکـ : سدسدالسلطنه، 199-203، متن قرارداد).
سعید در محرم 1273ق/سپتامبر 1856م ثوینی را به جای خود نشاند و همراه با بَرغَش به سوی زنگبار رهسپار شد، اما در راه، در 19 اکتبر بر اثر بیماری درگذشت.
در دوران سعید بازرگانی رشد یافت و ثروت کشور افزایش پیدا کرد و بازرگانان بسیاری به مسقط جذب شدند، تا جایی که این بندر به صورت انبار مهم کالا درآمد. او نخستین فرمانروای عرب بود که در شرق افریقا آرامش پدید آورد. در دوران از روابط بیرتانیا و عمان بر اثر پیمانهای متعدد بیش از پیش نزدیک شد.
سعید نسبت به پسر بزرگ خود هلال (1230-1267ق/1815-1851م) رفتاری دشمنانه داشت. شاید از آن‎رو که هلال رفته رفته به صورت رقیب خطرناکی برای پدر درآمد بود. به هر روی سعید، هلال را به رغم پشتیبانی لندن، در محرم 1266ق/نوامبر 1849م از زنگار بیرون راند، و او در 2 ذیحجه 1267ق/28 سپتامبر 1851م در عدن درگذشت. دشمنی با هلال، توجه سعید را به پسران دگیرش معطوف ساخت. او دررجب 1260ق/ژوئیه 1844م در نامه‎ای به لرد اردین نوشت که آرزو دارد نوینی در عمان و خالد در شرق افریقا جانشین وی شوند، اما خالد بر اثر بیماری در 14 صفر 1271ق/7نوامبر 1854م درگذشت (مایلز، 346-350).
پس از مرگ سعید قلمرو او میان پسرانش تقسیم شد: بدین‎سان ماجد در زنگبار (نکـ زنگبار) و ثوینی در عمان به فرمانروایی پرداخت. ترکی پسر میانی سعید همچنان در صحار فرمان می‎راند.
6.سیدنوینی (حکومت: 1272-1283ق/1856-1866م). وی که بزرگ‎ترین پسر بازمانده سیدسعید بود و از 1249ق/1823م عمان را در غیاب بدر اداره می‎کرد، در مسقط جانشین وی شد. در 1272 با 1273ق/1856 یا 1857م ثوینی، محمدبن‎سالم را به زنگبار فرستاد. محمد توانست از ماجد فرمانروای زنگبار قول پرداخت سالانه 000‘40 دلار ماریاترزا را به ثوینی بگیرد و نوینی این موضع را نشانه تبعیت ماجد از خود به شمار آورد، اما دیری نپایید که ماجد از پرداخت پول خودداری کرد. از این‎رو ثوینی در 1275ق/پایان 1858م خواست ه زنگبار هجوم برد، اما حکومت بمبئی او را از این که بازداشت. از این پس هر دو برابر به دسیسه چینی در قلمرو یکدیگر پرداختند. به‎ویژه آنکه در 1276ق/اواخر 1859م، قبیله حرث عمان و برغش، برادر جوان ماجد، شورشهایی را تدارک دیدند. اختلاف 2 برادر سرانجام به پیشنهاد لرد الفینستن به داوری گذاشته شد و در شوال 1276ق/مه 1860م کمیسیون تحقیقی به ریاست لرد کانینگ تشکیل شد که در رمضان 1277ق/آوریل 1861م به جدایی 2 قلمرو رأی داد و زنگبار مستقل شمرده شد. برپایه این رأی، ماجد متعهد شد که کمک ـ سالانه‎ای به مبلغ 000‘40 دلار ماریاتزا ـ و سپس 000‘80 دلار ـ به ثوینی و جانشینانش بپردازد، اما نه به مثابه مالیات بلکه تنها به سبب نابرابری میراث 2 شاخه خاندان (یعنی غنی‎تر بودن زنگبار). در مقابل، ثوینی نیز از ادعای مالکیت زنگبار دست شست (لاریمر، I/469-471). به دنبال این جدایی، حکومت بمبئی بر آن شد تا فرمانروایان هر 2 قلمرو را سلطان بنامد، و بار دیگر در 1277ق/1861م نماینده سیاسی خود را به مسقط روانه کرد. (ویلسن، 271).
از 1276ق/1860م کشتی‎های عمانی به سبب تشنج سیاسی میان مسقط و زنگبار، به بندرعباس به عنوان مرکز حمل و نقل کالا آمد و رفت می‎کردند. این ضربه اقتصادی کنترل نظام حاکم را بر مناطق داخلی سست کرد و دشواریهایی را پدید آورد. ازجمله، قبیله آل سَعَد (یال سَعشد) ساکن باطنه و بنب‎جابر را به شورش واداشت. علت این شورش، گذشته از تحریکهای قیس‎بن‎عزان والی رستاق، آن بود که ثوینی بر اثر تنگنای مالی، معافیت مالیاتی قبیله را که در زمان سیدسعید برقرار شده بود، فسخ کرد. هلال‎بن‎محمد احمد که نمی‎خواست به شورشیان بپیوندد، در گیر و دار توضیح ضرورت پرداخت این مالیات کشته شد. قیس نیز در جریان یکی از برخوردها به قتل رسید و پسرش عزان خود را والی سویف و خابوره گرداند و ثوینی تنها هنگامی توانست شورش را مهار کند که دستور معافیت مالیاتی تازه‎ای برای آل سعد صادر کرد (لاندن، 276-282).
در 1278ق/تابستان 1861م ترکی سر به شورش گذاشت، ولی ثوینی او را دستگیر کرد و در مسقط به زندان انداخت. این رفتار او مردم صحار را به شورش برانگیخت اما ثوینی آنان را سرکوب کرد و پسرش سالم را نیز بازپس گرفت (لاریمر، I/472-473). ثوینی در 1279ق/1863م با استقرار یک معاون نماینده سیاسی در گوادر موافقت کرد.
در 9 رمضان 1278ق/10 مارس 1862م بریتانیا و فرانسه مقاوله نامه‎ای، بی‎دخالت دادن ثوینی در آن امضاء کردند و بر پایه آن متعهد شدند که استقلال سلاطین مسط و زنگبار را محترم شمارند. این مقاوله‎نامه که تا 1288ق/1871م از حکومت بمبئی پنهان ناهداشته شد بعدها به فرانسه امکان داد تا در اوضاع عمان به مداخله بپردازد (لاریمر، I/476؛ لاندن، 75-76).
در 1281ق/1864م دشمنی میان ثوینی و عزان‎بن‎قیس بالا گرفت و عزان از ترکی‎بن‎احمد سَدیری نماینده وهابی در بریمی کمک خواست. ثوینی خواستار میانجیگری بریتانیا شد. سرانجام امیر وهابی پس از اولتیماتوم بریتانیا، میانجیگری کلنل پل نماینده مقیم خلیج‎فارس را پذیرفت و نمایندگان عبدالله‎بن‎فیصل در ذیقعده 1282ق/آوریل 1866م به بوشهر آمدند و متعهد شدند که تا وقتی زکات پرداخت شود وهابیان به قبایل متحد با بریتانیا به‎ویژه قبایل عمان حمله نخواهند برد. در همین ماه بیرتانیا موفق شد ماجد را به پرداخت کمک سالانه وادارد و بدینسان ثوینی به پول لازم برای لشکرکشیهایش دست یافت (لاندن، 285).
ثوینی در 1281ق/1864م قرارداد مهمی با بریتانیا بست که براساس آن بریتانیا می‎توانست در هر نقطه از مسقط و توابع آن خطوط تلگراف برپا کند، سال بعد نیز قرارداد دیگری بست و به بیرتانیا اجازه داد که در مکران و توابع آن خط تلگراف بکشد (ویلسن، 272). این موضوع دشواریهایی را بر سر مسائل مرزی میان عمان و بریتانیا و ایران پدید آورد که در دوران فرمانروایی وی پایان نیافت (لاریمر، I/605-606). ثوینی سرانجام در 27 رمضان 1283ق/2 فوریه 1866م به دست پسر خود سالم در صحار کشته شد (سدیدالسلطنه، 282).
7.سید سالم (حکومت: 1283-1285ق/1866-1868م). او به داشتن اعتقادات سنتی اباضی و حتی وهابی شهرت داشت، به‎ویژه که پس از به قدرت رسیدن، تنی چند از وهابیان را به خدمت گرفت. همچنین معروف‎ترین اباضی سنتی این دوره، سعیدبن‎خلفان خلیلی، دوست دیرینه و مشاور و پشتیبان وی بود. به نظر م آید که سعیدبن‎خلفان در پ آن بود تا سالم را زیر نفوذ گیرد و مذهب اباضی سنتی را رواج دهد، اما بعد روابط آن دو به سردی گرایید. به هر حال با روی کارآمدن سالم، را زیر نفوذ گیرد و مذهب اباضی سنتی را رواج دهد، اما بعد روابط آن دو به سردی گرایید. به هر حال با روی کارآمدن سالم، بازرگانان به‎ویژه بازرگانان هندی تبعه بریتانیا به هراس افتادند، بازارها بسته شد و بازرگانی باز ایستاد و وحشت در سراسر خلیج عمان تا بندر گوادر گسترش یافت (لاندن، 287)؛ حتی بریتانیا نخست از به رسمیت شناختن وی خودداری ورزید و به خارج کردن اتباع خود پرداخت. سالم ناگزیر نمایندگی به بمبئی فرستاد ولی نتیجه‎ای معتدل نشان داد، وضع به حال عادی بازگشت و سرانجام حکومت هند که از نفوذ فرانسه و دیگر قدرتهای بیگانه بیمناک بود، در ربیع‎الاخر 1283ق/سپتامبر 1866م کلنل پلی را به مسقط فرستاد تا سالم را به عنوان سلطان به رسمیت بشناسد، و بار دیگر در شعبان 1283ق/ژانویه 1867م کاپیتان اتکینسن نمایندگی بریتانیا را در مسقط رسماً بازگشود (لاندن، 287-288؛ لاریمر، I/477-478).
سلطان زنگبار پس از جانشین شدن سالم کوشید تا از پرداخت کمک سالانه خودداری کند و حتی با فرستادن اسلحه در پی سرنگونی وی برآمد، اما میانجیگری بریتانیا سرانجام ماجد را واداشت تا در 1285ق/بهار 1868م به تعهد خود عمل کند (لاریمر، I/481).
ترکی عموی سالم نخستین کسی بود که بر وی شورید. و در این راه از شیوخ عمان متصالحه یاری خواست، اما بریتانیا از کمک آنان جلوگیری کرد. ترکی سپس به جَعلان رفت و قبایل حِرت و بنب‎بوحَسَن و حجربین و آل وَهیبه را به سوی خود کشید و صحار و مطرح را گرفت و به مسقط تاخت، اما در تسخیر آن ناکام ماند و سرانجام با مداخله کلنل پلی پذیرفت که با دریافت حقوق سالانه 7200 دلار زیرنظر حکومت بریتانیا در هند اقامت گزید. سالم در پی شورش ترکی نسبت به صالح‎بن‎علی، اباضی سنتی قدرتمند و شیخ قبیله حرث بدگمان شد و درصدد دستگیری او برآمد، اما صالح به باطنه و از آن پس به شرقیه گریخت (لاریمر، I/479؛ لاندن، 291).
در آغاز فرمانروایی سالم، ایران بندرعباس را به شیخ‎سعید، حاکم پیشین بندرعباس و یکی از افراد خاندان آل بوسعید اجاره داد، اما او را به مثابه یک تبعه ایران به شمار آورد نه نماینده سلطان عمان، همچنین مبلغ اجاره را از 000‘16 به 000‘20 تومان افزایش داد. شیخ‎سعید از پرداخت اجاره به والی فارس خودداری ورزید. والی در پی بیرون راندن وی برآمد. از این‎رو سالم در ذیحجه 1284ق/آوریل 1868م ساحل ایران را بست. سرانجام بریتانیا به مداخله پرداخت. در نتیجه در ربیع‎الثانی 1285ق/اوت 1868م قراردادی بسته شد که براساس آن بندرعباس و توابع آن برای 8 سال به سالم فرزندانش اجاره داده شد، مبلغ اجاره به 000‘30 تومان افزایش یافت، ولی دیگر شرایط مشابه قرارداد 1272ق/1856م بود (سدیدالسلطنه، 204-209).
در 1285ق/تابستان 1868م صالح‎بن‎علی‎در بازگشت از شرقیه با استاد پیرش، سعیدبن‎خلفان خلیلی تماس گرفت و او را که رؤیای احیای امامت اباضی را در سر داشت به اتحادی در برابر سالم فراخواند. سپس با دیگر سران و شیوخ سنتی از جمله عزان‎بن‎قیس تماس گرفت، و بدین‎سان در 1285ق/پایان تابستان 1868م ائتلافی علیه سالم سازمان یافت که توانست مذهب اباضی سنتی را به عنوان هنجار سیاسی و مذهبی بر عمان حکمفرما گرداند (لاندن، 291)؛ عزان در 5 جمادی‎الاخر/29 سپتامبر مطرح را گشود و در 13 جمادی‎الاخر/1 اکتبر مسقط را تسخیر کرد، و سالم به یکی از قلعه‎های بندر گریخت. 45کلنل پلی نماینده مقیم خلیج‎فارس پیشنهاد متارکه جنگ داد اما عزان نپذیرفت و حکومت هند ناچار کنار نشست. سالم پس از مذاکره بی‎نتیجهخ‎ای با عزان سرانجام در 24 جمادی‎الاخر/12 اکتبر با یک کشتی انگلیسی به بندرعباس رهسپار شد.
سرنگونی سالم زاییده عدم محبوبیت وی به عنوان یک پدرکش، رفتار ناپسندش با حامدبن‎سالم والی مصنعه، و تکیه‎اش بر قبایل غافری جعلان بود که از آن میان بنب‎بوعلی قدرتمند و جنّبه بر اثر دشمنی با یکدیگر به هنگام شورش عزان‎بن‎قیس، قدرت تحرک خود را از دست داده بودند (لاریمر، I/481, 482).
8.عزان‎بن‎قیس (حکومت: 1285-1288ق/1868-1871م). سران مخالفان سیّد سالم، سعیدبن‎خلفان خلیلی از هناویان قبیله بنب‎رواحّه در وادی سمایل، محمدبن‎سُلَیّّم‎الغاربی رهبر مذهبی قبیله آل سعد در باطنه، و صالح‎بن‎علی‎شیخ قبیله حِرث، در یک گردهمایی در مسقط (1285ق/1868م) عزان را به امامت برگزیدند (نکـ نشأت، 298، متن بیعت). سعیدبن‎خلفان خلیلی که درواقع تا مدتی گرداننده رژیم تازه بود، گذشته از مقامهای امارت مسقط و قضا، مقامهای غیررسمی ریاست مذهب و امور مالی و مشاورت سیاسی را نیز بر عهده داشت. او به دستگاه حکومت ویژگی تند مذهبی بخشید و بدینسان پرچم سفیدرنگ مُطوّعه جانشین پرچم سرخ فام و دیرینه عمان شد. تنباکو، نوشابه‎های قوی و موسیقی تحریم شد. اهالی آسانگیر مسقط به رفت و آمد منظم به مساجد و رعایت ظواهر شرعی وادار شدند و از این نظر رژیم نو در برخی از ویژگیهای ظاهری به وهابیت می‎مانست، اگرچه در زمینه سیاسی با آن همگونی نداشت. این شیوه رفتار و جریمه‎ها و مصادره‎ها رفته رفته تاخشنودی را در ایالتهای مختلف دامن زد، مضافاً آنکه، مواجب دسته‎های نظامی پس افتاده بود، بازرگانی خارجی دچار رکود گشته بود و درآمد عوارض و مالیات برای تأمین نیازهای حکومت بسنده نمی‎کرد (لاریمر، I/482-483). وانگهی عزان اگرچه از بیعت هناویان برخوردار بود، اما تنها برخی از قبایل غافری سلطه فرمانروایانه او ـ و نه امامتش را ـ به رسمیت شناختند. از این‎رو عزان در 1285ق/آغاز 1869م نخست به مرکز تجمع استراتژیک قبایل غافری در وادی سمایل حمله برد و به کمک بُنیچه‎هایی از حرث و حَجریین و حُبوس، سیابیین و نِِدابیین و رحبیین را سرکوب کرد، همچنین تقریباً بی‎هیچ مقاومتی بر صحار و مصنعه و صور چیره شد.
عدم شناسایی رسمی فرمانروایی عزان از سوی بریتانیا، به رقیبان امکان داد تا به گونه‎ای چشمگیر فعالیت کنند. سالم، سلطان مخلوع، از بندرعباس به دبی شتافت و با سدیری نماینده وهابیان در بریمی تماس گرفت، اما سدیری در 1286ق/1869م در حادثه‎ای خشونت‎بار کشته شد و امید سالم به باد رفت. سیدناصر فرزند دیگر ثوینی نیز از مسقط گریخت و گوادر و احتمالاً چاه بهار را نیز برای مدتی در اختیار گرفت. عزان در ماههای جمادی‎الاخر و رجب/سپتامبر و اکتبر همان سال به عمان متصالحه لشکر کشید و قلعه‎های بَهلا و نزوی و رازکی و ادم را گرفت و قبیله بنب‎بوعلی منطقه جعلان را فرمانبردار ساخت. چندی بعد نامه‎ای از امیر وهابی دریافت کرد که او را از آن‎رو که لقب امام به خود بسته است به پرداخت مالیات مرسوم عمان به ریاض می‎خواند عزان همراه با صالح‎بن‎علی‎و گروهی از مردم جعلان به بریمی رفت و آنجا را در 8 ربیع‎الاول 1286ق/18 ژوئن 1869م گرفت و سپس با شیخ‎ابوظبی پیمان اتحاد بست تا د برابر دریافت کمک مالی از مرز بریمی به دفاع بپردازد. در پی تسخیر بریمی عبدالله‎بن‎فیصل به عزان اعلام جنگ داد، اما عواملی همچون کمیابی نابهنگام آب و علوفه در منطقه احسا که امیر وهابی در آنجا به بسیج نیرو تدارک حمله پرداخته بود، اتحاد فرمانروای عمان با شیخ‎ابوظبی، دورنمای نقض تعهد 1285ق/1866م و ترس از آشوبهای داخلی از حمله او جلوگیری کرد. در این میان بریتانیا که از حمله امیر وهابی به عمان و درنتیجه گسترش دامنه نفوذ وهابیان تا هند، همچنین نفوذ دیگر قدرتهای اروپایی نگران ده بود، کلنل پلی را در فوریه 1287ق/1870م مأمور به رسمیت شناختن فرمانروایی عزان کرد (لاریمر، I/489). اما پلی ـ شاید بیشتر بر اساس تصمیم شخصی ـ از چنین کاری خودداری ورزید و از سوی دیگر از هیچ کمکی به ترکی که بریتانیا مهارش را رها کرده بود، دریغ نکرد (فیلیپس، 142، قس: لاریمر، I/486). ترکی در جمادی‎الاول 1287ق/اوت 1870م پس از دریافت کمک مالی سلطان زنگبار از راه بمبئی به بریمی رفت و همه قلعه‎ها را به استثنای قلعه اصلی که از سوی شیخ‎ابوظبی نگاهداری می‎شد تسخیر کرد. سپس شیوخ عجمان، دبی و رأس‎الخیمه را نیز به خود جلب کرد و سرانجام در رجب 1287ق/اکتبر 1870م در وادی ضنک جنگی میان دو طرف درگرفت که به شکست عزان انجامید. عزان همراه با برادرش ابراهیم به مسقط و مطرح عقب نشست، و ترکی همراه با متحد اصلی سیف‎بن‎سلیمان از قبیله بنب‎رِیام پس از تقسیم نیروهای خود به پیشروی پرداخت. سیف جاده ساحلی به مسقط را در پیش گرفت و در شوال 1287ق/ژانویه 1871م در مطرح با عزان درآویخت. در این جنگ سیف و عزان هر دو کشته شدند (همو، I/487).
فرمانروایی عزان از همان آغاز مایه بیم و انزجار شهرنشینان بود و بعدها قبایل نیز به تدریج از اوجدا شدند. حکومت وی اگرچه در آغاز سخت بر گرایش تعصب آمیز اباضی تکیه داشت، اما این گرایش پس از تثبیت قدرت به تدریج رنگ باخت، و مآلاً پشتیبانی باضیان متعصب را از دست داد. نرسیدن کمک مالی از زنگبار و دشمنی نمایندگان سیاسی بریتانیا همچون کلنل پلی، کلنل دیسبرو و میجروی را نیز می‎توان از دیگر علل سرنگونی فرمانروایی عزان به شمار آورد.
9.ترکی‎بن‎سعید (حکومت: 1288-1305ق/1871-1888م). وی از نظر بریتانیا و نمایندگی سیاسی آن فردی مطلوب به شمار می‎رفت و بی‎درنگ از شناسایی رسمی بریتانیا و کمک نظامی آن برخوردار شد. ترکی پس از مرگ عزان‎بن‎قیس با گروهی از قبیله هِشم (یا بنی‎هاشم) در 11 ذیقعده 1287ق/3 فوریه 1871م بر مسقط چیره شد و با میانجیگری کلنل پلی با خلیلی که هنوز قلعه‎های مسقط را در دست داشت پیمانی منعقد ساخت، ولی یک ماه بعد خلیلی و پسرش کشته شدند.
در این هنگام که ترکی، مطرح و مسقط و صور را در دست داشت، ابراهیم‎بن‎قیس برادر عزان بر صحار و سراسر کرانه باطنه میان اشخاص و مصنعه فرمان می‎راند، فیصل‎بن‎حمود پسر عموی عزان بر دره رستاق مسلّط بود وهابیان نیز قلعه بریمی را بازپس گرفته بودند، با این همه در میان رقیبان او عبدالعزیز در گوادر که هنوز در اختیار عمان بود به فتنه انگیزی می‎پرداخت. با این حال ترکی در 1288ق/1871م شناص، لوی، سویق و خابوره را گرفت، اما ایران چاه بهار را برای همیشه متصرف کرد.
در صفر 1290ق/آوریل 1872م ترکی و بارتل فریر پیمان ممنوعیت بازرگانی برده را در مسقط امضاء کردند و از آن پس فرمانروایی عمان از کمک مالی 000‘40 دلار ماریاتزای زنگبار، که دیگر نه از سوی سلطان زنگبار بلکه از سوی حکومت هند پرداخت می‎شد، برخوردار گشت. وی سپس به کمک بنب‎نعیم به تسخیر صحار پرداخت و ابراهیم‎بن‎قیس نیز سرانجام از در سازش آمد و در برابر دریافت 000‘5 دلار و مقرری ماهانه 100 دلار سراسر ساحل باطنه را به ترکی واگذاشت. عبدالعزیز هم در رجب 1290ق/سپتامبر 1873م توسط میجر نالکر دستگیر شد و به کراچی فرستاده شد. با اینهمه آرامش فرا نرسید. در 1290ق/آغز 1874م، صالح‎بن‎علی‎در پی گزارش دروغ مرگ ترکی، با پشتیبانی برخی از قبایل هناوی همچون حرت، حبوس، حجریین و آل وهیبه و بنب‎رواحه به مطرح تاخت و آن را گرفت و به سوی مسقط پیشروی کرد. نیروی ترکی که اساساً از چندصد وهابی و بلوچ تشکیل می‎شد از پس شورشیان برنیامد و کمک نظامی بریتانیا نیز دیر رسید، ناچار ترکی در ذیحجه 1290ق/ژانویه 1874م شرایط شورشیان (پرداخت 000‘6 دلار ماریاترزا، تأیید فروش داراییهای مصادره شده در حکومت عزان‎بن‎قیس به حرث و بنب‎رواحه، باز پس دادن دارایی خلیلی به خاندان وی، عدم تعرض به ابراهیم‎بن‎قیس و صالح‎بن‎علی) را پذیرفت، اما به رسمیت شناختن مصادره‎های عزان اهانت بزرگی نسبت به قبایل غافری، (حامیان عمده ترکی) به‎ویژه غافریان وادی سمایل که بیش از دیگران اسیب دیده بودند، به شمار می‎رفت، از این‎رو آنان از رعایت این پیمان سرباز زدند. بدین‎سان آشوب میان قبایل بالا گرفت و شورشهای بعدی باطنه را در ماههای محرم و ربیع‎الاخر 1291ق/مارس و ژوئن 1874م مستقیماً نیروهای بریتانیا فرونشاندند. از این پس ترکی با اخراج بسیاری از مزدوران وهابی از مسقط و گماشتن افرادی از قبایل هناوی به جای آنان هرچه بیشتر زیر نفوذ هناویان رفت. حتی با یار برادرش عبدالعزیز که او را در اوایل 1291ق/1874م از کراچی به مسقط بازگردانده بود، از عهذه مهار کردن نابسامانیها برنیامد و جنگ 2 قبیله تا 1292ق/1875م همچنان ادامه یافت. در این میان حضور قدرتمندانه قبیله بنب‎بوحسن در پادگانهای مسقط که گاه ترکی را نیز به وحشت می‎انداخت، دیگر قبایل همچون آل وهیبه را به ورود در دستگاه نظامی سلطان برانگیخت. بدریان نیز خواستار جایگزین شدن به جای بلوچها بودند، همچنین درگیریهای پیاپی قبایل، سرانجام ترکی را به کناره گیری از فرمانروایی واداشت. پس وی در 19 رجب 1292ق/21 اوت 1875م کارها را به برادرش عبدالعزیز سپرد و خود به گوادر رفت. بریتانیا نیز که بی‎کفایتی و نااستواری فرمانروایی ترکی را می‎دید، کوششی برای بازداشتن وی از کناره گیری نکرد (قلعجی، 600).
عبدالعزیز برای مهار کردن اوضاع، سران 2 فرقه را به مسقط فرا خاوند، اما این فراخوانی عمدتاً از سوی هناویان پذیرفته شد و صالح‎بن‎علی‎مشاور اصلی عبدالعزیز گشت و درنتیجه ناآرامیهایی رخ نمود که هیچ یک به جایی نرسید (لاریمر، I/503).
در پایان سال 1293ق/1875م ترکی ناگهان از گوادر بازگشت. بنب‎بوحسن که قلعه‎های مسقط را در دست داشتند از پذیرش او بی‎اجازه عبدالعزیز خودداری ورزیدند، اما او به یاری نیروهای غافری نخل و وهابیان و والی صحار، شهر را تسخیر کرد. دومین دوره فرمانروایی ترکی از آشوبهای صالح‎بن‎علی، ابراهیم‎بن‎قیس، عبدالعزیز و دیگران برکنار نبود، با این همه قدرت وی استوار ماند: در صفر 1293ق/مارس 1876م عبدالعزیز قلعه سمایل را از دست داد و با میانجیگری کلنل مایلز تبعید شد. شورش صالح‎بن‎علی‎و موّعه در 1294ق/1877م نیز که با همراهی ابراهیم‎بن‎قیس و حمود جحفی انجام گرفت و تا دروازه‎های مسقط پیش رفت، بر اثر پشتیبانی بریتانیا از ترکی بی‎نتیجه ماند.
در واپسین 5 سال فرمانروایی ترکی تقریباً هیچ خطر جدی پیش نیامد. وی در دوره دوم فرمانروایی خود سیاستی دیگرگونه پیش گرفت، از تکه به هناویان چشم پوشید و چون گذشته بر غافریان اتکا کرد و نیروهای نظامی خود را از مزدوران حساوی و نجدی تأمین کرد و بدین‎سان در پایتخت از پشتیبانی قبیله‎ای بی‎نیاز شد. او در واپسین سالهای فرمانروایی خود بارها برای اجاره بندرعباس و توابع آن که پس از سرنگونی سالم تنها 2 ماه ادامه یافت، تلاش کرد، اما نتیجه‎ای نگرفت. وی در 9 شوال 1305ق/3 ژوئن 1888م درگذشت.
10.فیصل‎بن‎ترکی (حکومت: 1305-1331ق/1888-1913م). پس از مرگ ترکی اغلب شیوخ عمان از جمله صالح‎بن‎علی‎نسبت به فیصل اعلام وفاداری کردند و برخلاف انتظار همگان آشوبی درنگرفت. وی در آغ فرمانروایی در پی برقراری روابطی دوستانه با بریتانیا برآمد، اما بریتانیا که اقتدار او را استوار نمی‎دید، شناسایی رسمی فرمانروایی را بنا به توصیه کلنل راس به تعویق انداخت، با این همه کمک مالی زنگبار هچنان (از طرف حکومت هند) پرداخت شد (لاریمر، I/533).
در جمادی‎الاول 1307ق/ژانویه 1890م حمودبن‎سعید جحفی با غارت گوسفندان رحبیین غافری کشمکش میان هناویان و غافریان را دامن زد. در رمضان 1308ق/آوریل 1891م آشوب چندان بالا گرفت که دامنه آن به دروازه‎های مطرح و مسقط رسید و بازرگانی این 2 شهر را مختل کرد. داوری سلطان فیصل که غافریان را به پرداخت تاوان به هناویان وامی داشت بی‎نتیجه ماند و این دشمنی تا 1310ق/1893م ادامه یافت و بزرگراههای بازرگانی از ساحل به درون عمان بسته شد. سرانجام سلطان در رجب 1310ق/ژانویه 1893م بار دیگر در سیب به داوری پرداخت و به سود غافریان رأی داد، اما این‎بار پرداخت تاوان را خود به عهده گرفت و بدینسان جنگ را مهار کرد (لاریمر، I/529).
بریتانیا در 14 شعبان 1307ق/6 آوریل 1890م در مسقط فرمانروایی سلطان را به رسمیت شناخت و به دنبال آن به جای پیمان بازرگانی 1255ق/1839م پیمانی دوستی و بازرگانی و دریانوردی میان 2 دولت بست شد. اما از آنجا که این پیمان چندان خوشایند بیتانیا نبود جای خود را به پیمان 8 شعبان 1307ق/19 مارس 1891م سپرد (نکـ قلعجی، 433-442، متن پیمان) که بریتانیا و اتباع آن را از امتیازهای بازرگانی و حقوقیِ چشمگیری برخوردار می‎ساخت، با این همه لندن که از یک سال پیش در ی یافتن راهی برای جلوگیری از نفوذ فرانسه و دیگر قدرتهای اروپایی در عمان بود (کرزن، 2/531)، درست یک روز پس از بستن پیمان دوستی، مقاوله‎نامه انگلیسی ـ فرانسوی 1279ق/1862م را نقض کرد و در 9 شعبان 1308ق/20 مارس 1891م پیمان دیگری بست که سلطان عمان را از فروش یا اجاره یا واگذاری عر بخشی از سرزمین خود به هر دولتی جز بریتانیا بازمی داشت (نکـ قلعجی، 443-444، متن پیمان). بدین‎سان عمان عملاً تحت‎الحمایه بریتانیا شد، اما دیری نپایید که ناخشنودی مردم عمان از این پیمان زمینه اصلی قیام همگانی قبایل حرث، حبوس و توابع آن، آل بورشید و بخشی از زِکاوته و وَرد، بنب‎بَطّاش، عَوامِر عمان متصالحه، بنب‎رَواحه، رحبیین، هناویان بخشهای میانی و جنوبی وادی سمایل به‎ویژه هناویان فَنجه و خَوض و بنب‎نعمان، شُروح، فُواس، و مردم دره رستاق و خضرا و قسمتهایی از باطنه برای برکناری سلطان در مسقط به پا خاستند. مسقط بی‎درنگ سقوط کرد و پرچم مطوِعّه در 18 شعبان/15 فوریه بر فراز کاخ سلطان به اهتراز درآمد و سلطان به قلعه جلالی گریخت، اما اعتراض کلنل سدلر زندگی او را نجات داد، اما حکومت هند با مشاهده بی‎کفایتی سلطان از کمک نظامی به او خودداری ورزید. سرانجام کلنل ویلسن نماینده سیاسی بریتانیا در خلیج‎فارس به میانجیگری پرداخت و در 12 رمضان/9 مارس صلحی ترتیب داده شد که براساس آن سلطان گذشته از پرداخت 000‘12 دلار متعهد شد که به قیام کنندگان تعرض نکند. در این اثنا صالح‎بن‎علی‎در ربیع‎الاول 1314ق/سپتامبر 1896م کشته شد و با مرگ او سلطان فیصل تا مدتها در آرامش بود.
در سالهای پس از قیام، روابط میان سلطان و بریتانیا درنتیجه بی‎طرفی نماینده بریتانیا در بحران 1312ق/1895م و ادعای تاوان برای اتباع بریتانیا و رشد نفوذ فرانسه بر اثر عملکرد عطاوی دیپلمات عرب زبان فرانسه که در 1311ق/1894م به عنوان کنسول سیار وارد مسقط شد به سردی گرایید، و سلطان در پی یافتن پشتیبانی دیگر در جمادی‎الاخر 1316ق/نوامبر 1898م به فرانسه امتیاز داد تا یک ایستگاه زغال سنگ برای آذوقه گیری در بندر جسّه تأسس کند (لاریمر، I/547؛ ویلسن، 277) و بدین‎سان پیمان 9 شعبان 1308ق/20 مارس 1891م را زیر پا گذاشت.
در 1316ق/1899م تیرگی روابط سلطان با فگان نماینده ساسی بریتانیا در مسقط به اوج رسید و عملاً قطع شد، اما قدرت ناوگان دریایی بریتانیا از سر گرفت (لاریمر، I/560) و از آن پس بی‎هیچ اقتداری به رهبری سرپرستی کاکس که در 1317ق/تابستان 1899م به سمت نماینده سیاسی مسقط منصوب شد، تن در داد (لاندن، 238) و با راهنمایی او خزانه داری مسقط را به گونه‎ای گذرا بهبود بخشید (لاریمر، 584-585). سرپرستی کاکس تلاشهای دیپلماتیک گسترده‎ای را آغاز کرد. حکومت هند در 1 شوال 1320ق/1 ژانویه 1903م سلطان فیصل را برای دیدار از هند دعوت کرد، اما سلطان پسر بزرگ خود تیمور را به انجا فرستاد و در نوامبر همان سال نیز لردکرزن از عمان دیدار کرد. موفقیت داخلی نسبی سلطان در سالهای پس از 1321ق/1903م به تلاشهای سلیمان‎بن‎سُوَیلم وابسته بود که از 1320 تا 1325ق/1902 تا 1907م وزارت او را به عهده داشت. همچنین سلطان در 1324ق/1906م توانست روابط دوستانه‎ای با عیسی‎بن‎صالح که جانشین پدر شده بود برقرار کند (لاندن، 389)، اما دوره زودگذر آرامش داخلی عمان در 1325ق/1907م با قتل سلیمان‎بن‎سویلم در وادی سمایل پایان یافت. فرمانروایی سلطان به نابسامانی کشیده شده و سلطان به رغم پیمانهایی که در زمینه امور مالی با کنسولی بریتانیا داشت وامهای محرمانه‎ای از بازرگانان هندو گرفت (لاندن، 380)، بریتانیا از 1322ق/1904م درصدد برآمد که فرانسه را وادارد تا حمایت بریتانیا را از عمان به رسمیت شناسد (لاریمر، I/571). کشمکش آن 2 به رغم امضای قرارداد و طرح مسأله در 2 صفر 1322ق/18 آوریل 1904م در دادگاه بین‎المللی لاهه (نشأت، 292-293) تا انجام مذاکراتی بین مقامات بالا فروننشست (لاندن، 256). در همین دوره بریتانیا برای جلوگیری از بازرگانی اسلحه به تکاپو افتاد و سرانجام در 1330ق/1912م توانست سلطان را به تأسیس گمرکخانه‎ای برای نظارت بر صادرات و واردات اسلحه وادارد. مردم عمان این کار را نشانه تبعیت کامل سلطان از بیگانگان مسیحی و گرایشهای بدعت گذارانه او به شمار آوردند، و قیام گسترده‎ای را به رهبری عیسی‎بن‎صالح و شیخ‎حِمیَربن‎ناصر از آل نَبهان و سالم‎بن‎راشد تدارک دیدند. قبایل عمان در گردهمایی 1331ق/1913م فیصل‎بن‎ترکی را خلع کردند و سالم‎بن‎راشد خَروصی را به امامت برگزیدند و نزوی را به عنوان پایتخت امام معین کردند. در شعبان 1331ق/ژوئیه 1913م شهر اِزکی تسلیم شد و قبایل هناوی و غافری به امام جدید پیوستند. در این میان فیصل در ذیقعده 1331ق/اکتبر 1913م درگذشت (لاندن، 391-395).
11.تیموربن‎فیصل (حکومت: 1331-1351ق/1913-1932م). وی در دوران جوانی گرایشهای مذهبی متعصبانه‎ای داشت. عادتهای مطوِّعه را پذیرفته بود و با برخی از اباضیان سنتی همچون عیسی‎بن‎صالح مکاتبه می‎کرد. این کار بیرتانیا را سخت نگران می‎کرد (لاریمر، 588).

رد مع اقتباس