عرض مشاركة واحدة
  #8  
قديم 10-04-2008, 02:11 PM
العدان العدان غير متواجد حالياً
عضـو متميز
 
تاريخ التسجيل: Mar 2008
المشاركات: 123
افتراضي


18. عبدالعزیز بن عبدالرحمن بن فیصل (حک‍: 1319-1372ق/1902-1953م)، معروف به ابن سعود. وی از بزرگ‌ترین فرمانروایان این خاندان و پایه‌گذار کشور عربستان سعودی، نیز نخستین پادشاه آن کشور است. پس از تسلط ابن رشید بر ریاض عبدالرحمن همراه پسرش عبدالعزیز به کویت رفت و در پناه شیخ مبارک سکنی گزید (لوتسکی، 534٩. چندی بعد که عثمانیها کوشیدند توسط متحد خود، ابن رشید بر کویت سیطره یابند، انگلستان به تکاپو افتاد و ائتلافی از اعراب مخالف آل رشید، مرکب از شیخ مبارک و قبایل وهابی مذهب به سرکردگی عبدالعزیز و یکی از قبایل جنوب عراق، منتفق، پدید آورد. عبدالعزیز به ریاض تاخت و اگرچه در نخستین هجوم خود کامیاب نشد (همو، 535)، ولی سرانجام در 4 شوال 1319ق/14 ژانویۀ 1902م آنجا را گشود (سعید سلیمان، 1/225) و حکومت آل سعود را دوباره استوار ساخت. سپس به توسعۀ قلمرو خود پرداخت و نجد را تصرف کرد. او در 1322ق/1904م قلمرو سعودیها را به مرزهای سابق برگرداند و خود را امیر نجد و امام وهابیه خواند. در 1324ق/1906م آل رشید را به سختی شکست داد و عبدالعزیز رشیدی را کشت (لوتسکی، 536، 537).
ابن سعود در این ایام، در کنار جنگ با مخالفان، برای توسعه و تثبیت نیروی خود به ایجاد آبادیهای وهابی دست زد و ساکنان آنها را «اخوان التوحید» یا «برادران یکتاپرستی» که در حقیقت سازمانِ دینی ـ نظامیِ وهابیان بود نامید. نخستین منطقۀ مسکونی برادران در 1330ق/1912م ایجاد شد و سپس شمار آن رو به افزایش نهاد. اعضای آن عقاید وهابیت را در صحرا نشر می‌دادند. این ابادیها که بنیادهای یک سازمان متمرکز را تشکیل داد، در سالهای بعد وسیلۀ تثبیت نیروی وهابیان شد («خاورمیانه و...»، II/506). عبدالعزیز همچنین کوشید تا قبایل بیابان گرد شبه جزیره را که پیش از آن به کشورهای همسایه کوچیده بودند و اینک به سبب چیرگی انگلستان بر عراق و فلسطین، و فرانسویان بر سوریه و لبنان و ایجاد راههای آهن و اتومبیل‌رو، به سرزمین نیاکان خویش باز می‌گشتند. اسکان دهد. بازگشت این قبایل که با فزونی بیش از پیش دشواریهای زیستی همراه بود، آتش زد و خورد میان آنان را بر سر آبشخور و چراگاه برافروخت. در چنین شرایطی پیکار فرمانروای نجد در برابر جدایی گرایی و هرج و مرج قبیله‌ای و در راه یکپارچه کردن سرزمینهای شبه جزیرۀ عربستان و تبدیل آن به صورت دولتی متمرکز، چهره‌ای ترقی خواهانه به خود گرفت. چنانکه سازمان اخوان التوحید، هم ابزار خاموش ساختن آتش کینه‌کشیها و خونریزیهای قبیله‌ای و هم اسکان بیابان‌گردان گشت. چنین بود که فرزندان قبیله‌ای و هم اسکان بیابان‌گردان گشت. چنین بود که فرزندان قبیله‌های مطیر و شمّر در 1330ق/1912م نخستین آبادی را به نام «الهجره» پدید آوردند که سپس تا 1338ق/1920م، تعداد آنها در نجد به 52 و در سراسر عربستان سعودی تا 1358ق/1939م به 143 رسید.
پس از آنکه بابان‌گردان در آبادیها جایگزین شدند و با ساکنان واحه‌ها و سایر قبیله‌ها درآمیختند، پیوندهای خود را با قبیله‌هایشان از دست دادند و از تأثیر روابط عشیره‌ای رهایی یافتند و سرانجام به وهابیت و فرمانروایی ابن سعود گردن نهادند.
در این آبادیها تنها به کار کشاورزی نمی‌پرداختند، بلکه خدمات سپاهیگری را نیز فراهم می‌کردند. هر آبادی را امیری بود که ساکنانش او را تأیید ابن سعود بر می‌گزیدند. ساکنان آبادیها عبارت بودند از کشاورزان، شبانان، سوداگران و داوطلبان. داوطلبان که شمارشان یک تن از میان پنجاه «برادر» بود، مالیات و سرباز می‌گرفتند و بیابان‌نشینان را کشاورزی و قرآن‌خوانی می‌آموختند و مراقب بودند که ایشان از اصول اعتقادات وهابیان تخطّی نکنند.
در آن هنگام، اخوان وهابی تنها نیروی نظامی بنیادی بودند که ابن سعود به یاری ایشان توانست جهشهای جدایی خواهانۀ قبیله‌های بیابان‌گرد را فرو نشاند و خود برای پایه‌گذاری دولتی متمرکز در دل شبه جزیرۀ عربستان وارد جنگ شود (تاریخ معاصر، 1/259، 260٩، اما این پیکار با آغاز جنگ جهانی اول رو به سردی نهاد. انگلستان برای خشنود ساختن قبایل عرب و استفاده از آنان برای حمله بر عثمانیان، رئیس دو خانوادۀ محتشم در عربستان یعنی شریف حسین و ابن سعود را که با هم سخت دشمنی داشتند، به بازی گرفت و نزد هر یک افسری از کارگزاران خود را گسیل داشت: توماس ادوارد لارنس (1888-1935م) را به اردوگاه شریف حسین و ویلیام شکسپیر (1876-1915م) را به نزد سعودیها روانه کرد. پس از کشته شدن شکسپیر در جنگ میان ابن سعود و ابن رشید (حمزه، 380)، هاری سنت جان بریجر فیلبی (1885-1960م) را که تظاهر به اسلام کرده و خود را عبداللـه نام نهاده بود، به آنجا فرستاد تا ابن سعود را بر عثمانیها و هم‌پیمانانشان بشوراند (همو، 382). لارنس با شریف حسین پیمان بست و از سوی دولت انگلستان او را نوید داد که پس از شکست عثمانیها، و هم‌پیمانانشان بشوراند (همو، 382). لارنس با شریف حسین پیمان بست و از سوی دولت انگلستان او را نوید داد که پس از شکست عثمانیها، حکومت عربستان بزرگ به او واگذار شود. انگلستان همچنین پیمانهای نهانی مبتنی بر همان وعده‌ها با عبدالعزیز منعقد کرد (سعید سلیمان، 1/225) و حکومت او را بر نجد و احاء و قصیم و جُبَیْل به رسمیت شناخت و کمک مالی هنگفتی نزد او ارسال داشت. با اینهمه، انگلستان از نیروی روزافزون ابن سعود بیمناک بود و از این‌رو به ایجاد اختلاف میان قبایل هوادار ابن سعود پرداخت. در عین حال، او را برای تصرف سراسر احساء یاری داد. انگلستان به این وسیله هم از نفوذ ترکهای جوان و آلمان در سواحل خلیج فارس جلوگیری کرد و هم امتیازی پرارزش از ابن سعود به دست آورد (لوتسکی، 538). در پیمانی که در 1333ق/1915م میان سرپرستی کاکس از سوی انگلستان و ابن سعود منعقد شد (حمزه، 381)، مقرر گشت که ابن سعود بر سرزمینهای «حمایت شدۀ» بریتانیا در شبه جزیرۀ عربستان نتازد، امتیازی در نجد به دشمنان انگلیس ندهد، جانشین خود را از میان دشمنان آن برنگزیند، سیاست خارجی خود را با انگلستان هماهنگ سازد و در مورد آن برنگزیند، سیاست خارجی خود را با انگلستان هماهنگ سازد و در مورد آن با این کشور به توافق رسد؛ و در برابر، انگلستان هر سال 000‘60 لیره به ابن سعود پرداخت کند (لنچافسکی، 436؛ تاریخ معاصر، 1/262)، اما دیری نپایید که پاره‌ای از مواد این پیمان شکسته شد. در 1336ق/1918م میان شریف حسین و ابن سعود بر سر واحۀ خورمه پیکار شد (لنچافسکی، 437) و شریف حسین از آنجا واپس نشست و ابن سعود جنگ خود را برای یکپارچه‌سازی سرزمینهای شبه جزیرۀ عربستان از سر گرفت و بر نحمایت شدگانِ» انگلستان در منطقه، شکستهای سخت وارد آورد. وهابیان در آغاز رو به سوی شمال نهادند و در برابر امیر کوهستان شمر، ابن رشید، به نبرد در ایستادند. در پی جنگی که یک ماه به درازا کشید، بخشی از این امیرنشین و مرکز آن «حایل» به نجد پیوست. ابن سعود سپس به جنگ شریف حسین رفت و نیروهای او در 1337ق/1919م، ارتش حجاز را در واحۀ «تربه» درهم شکست و راه را برای پیشروی سعودیها به سوی حجاز هموار ساخت، اما انگلستان به ابن سعود هشدار داد که نیروهایش را واپس کشاند.
در 1338ق/1920م وهابیها سرزمین «عسیر» بر کرانۀ دریای سرخ را اشغال کردند، اما به سبب دخالت انگلستان، از پیوستن آن به خاک خود بازماندند. درنتیجۀ قراردادی که به دنبال گفت و گوها بسته شد، عسیر تابع نجد گشت، اما فرمانروایی‌اش در دست حاکم پیشین آن، امیر حسن، باقی ماند. نیز انگلستان برای تضعیف نیروی سعودیان که می‌خواستند سراسر شبه جزیره را اندک اندک به زیر سلطه کشند، خاندن رشید را در کوهستان شمر به جنگ با نجدیان تحریک کرد، اما ناکام ماند و ابن سعود در 1339ق/1921م پس از گردهمایی عالمان و پیران قبایل در ریاض که طی آن ابن سعود را پادشاه نجد و همۀ سرزمینهای وابسته به آن شناختند (فیلبی، 282)، سراسر امیرنشین شمر را ضمیمۀ خاک نجد کرد و پسرش فیصل به اشغال آبْها، پایتخت عسیر، پرداخت.
در این هنگام نیروهای انگلیسی مستقیماً وارد جنگ شدند و از سوی عراق و اردن خاوری بر نجد تاختند و چندین شکست بر وهابیان وارد آوردند. در گردهمایی «عُقَیْره» که در جمادی‌الاول 1341ق/دسامبر 1922م برپا شد، بریتانیا ابن سعود را واداشت که برای مشخص شدن مرزهای شمال باختری نجد پیمانی ببندد. برپایۀ این پیمان، بخشی از سرزمین نجد به دست عراق و کویت افتاد و میان عراق و نجد؛ و نجد و کویت، دو منطقۀ «بی‌طرف» پدید آمد. این پیمان همچنین ساختن مراکز پاسداری و نظامی و استحکامات را در گرداگرد چاههای آب این منطقهممنوع شمرد. در عوض، انگلستان فرمانروایی ابن سعود را بر نجد، شمر و جوف به رسمیت شناخت و وی ناگزیر شد که از حکومت عسیر چشم بپوشد.
در 1342ق/1923م پس از آنکه ابن سعود گردهمایی کویت را که به ابتکار انگلستان و برای کم توان کردن دولت نجد برپا داشته بود، مردود شمرد، انگلستان مواد پیمان 1333ق/1915م را شکست و از ارسال کمک مالی به ابن سعود شانه خالی کرد. این کار موجب شد که ابن سعود از التزامهایش نسبت به انگلستان رها شود و برای تحقق طرح دیرین خود یعنی یکپارچه‌سازی سرزمینهای شبه جزیره بیش از پیش بکوشد (تاریخ معاصر، 1/262).
در 1342ق/1924م که خلافت عثمانی برافتاد شریف حسین با خام‌اندیشی، و شاید به پشتیبانی انگلستان، خود را خلیفۀ کل مسلمانان خواند (لنچافسکی، 438)، اما انگلستان بیش از این خود را نیازمند حمایت از او نمی‌دید و ابن سعود نیز با اشارۀ «کمیتۀ خلافت اسلامی» هندوستان که زیر نفوذ انگلستان بود، بر او تاخت. به نظر می‌رسد که انگلستان با قطع کمکهای مالی خود به ابن سعد در حقیقت دست او را برای حمله به شریف حسین باز گذاشته بود. آنچه عزم ابن سعود را بر حمله به حجاز استوارتر ساخت، اعلام ممنوعیت ورود حاجیان نجدبه مکه از سوی شریف حسین بود. این همه موجب گشت که ابن سعود در ذیقعدۀ 1342ق/ژوئن 1924م برای مسلمانان دنیا پیام فرستد و آنها را از به رسمیت شناختن خلافت شریف حسین باز دارد.
علمای وهابی و پیران قبایل نجد نیز در همایشی که ابن سعود بر پا کرد، قطعنامه‌ای دربارۀ حمله به حجاز گذراندند و او در صفر 1343ق/سپتامبر 1924م بر شریف حسین تاخت. وهابیان در آغاز طایف را اشغال کردند و چند روز بعد به دروازه‌های مکه رسیدند (تاریخ معاصر، 1/263). «حزب ملی حجاز» بر شریف حسین فشار آورد و او را واداشت تا به سود پسرش علی کناره‌گیری کند. اما علی نیز که تاب پایداری در خود نمی‌دید در ربیع‌الاول 1343ق/سپتامبر 1924م مکه را به ابن سعود واگذاشت، و چند ماه بعد مدینه و جده نیز به اشتغال ابن سعود درآمد (1344ق/1925م). او در 22 جمادی‌الثانی 1344ق/7 ژانویۀ 1926م به عنوان سلطان حجاز و نجد و ملحقات آن بر تخت نشست. یک ماه بعد دولت اتحا شوروی به عناون نخستین کشور بزرگ، دولت ابن سعود را به رسمیت شناخت و هیأت نمایندگی سیاسی این کشور برای نخستین‌بار وارد جده شد.
ابن سعود از آن پس متوجه عسیر شد و در ربیع‌الاول 1345ق/اکتبر 1926م آبها را اشغال کرد و امیر حسن را از عسیر گریزاند و جانشین او را واداشت تا تعهد سپارد که در پیمانهای مخالف وهابیان وارد نشود، اما 4 سال بعد او را نیز از میان برداشت و عسیر را رسماً به خاک خود ملحق کرد.
در این روزگار که انگلستان از پشتیبانی خانوادۀ شریف حسین در مقابل سعودیان شانه خالی کرده بود، برای سیطره بر مناطق میان مدیترانه و خلیج فارس و حفظ خطوط ارتباطی خود، طرحی دیگر افکند و کوشید تا خاندان هاشمی را در بخشهای دیگری از مناطق عربی تحت نفوذ خود به حکومت بنشاند. از این‌رو با تشکیل کشور اردن و حکومت دادن به امیر عبداللـه کوشید تا بخشی از نجد را به قلمرو او بیفزاید. ابن سعود به مخالفت برخاست و انگلستان از بیم عقیم ماندن طرح خود مجبور شد امتیازی برای ابن سعود قائل شود. پس پیمانی در 1345ق/1927م میان انگلستان و ابن سعود به امضا رسید که طی آن انگلستان استقلال کامل و مطلق ابن سعود را به رسمیت می‌شناخت (شوادران، 267) و دست او را برای بیرون راندن علی پسر شریف حسین از حجاز باز می‌گذاشت. ابن سعود در برابر، به تشکیل امیرنشین اردن تن در داد و از دشتی که نجد و سوریه را به یکدیگر می‌پیوندد چشم پوشید و آن را به اردن شرقی واگذاشت. در عقد اینپ یمان کوششهای جان فیلبی که روابط دوستانه‌ای با ابن سعود داشت و سرانجام عضو شورای خصوصی او شد، نقش مهمی بازی کرد (فیلبی، 421, 422).
در رجب 1345ق/ژانویۀ 1927م، پادشاهی رسمی ابن سعود بر حجاز و نجد و مناطق پیوسته به آن اعلام گردید (همو، 439) و در محرم 1346ق/ژوئیه 1927م همایشی اسلامی و سراسری در مکه بر پا شد و نمایندگان کشورهای اسلامی و عربی قطعنامه‌ای صادر کردند و طی آن عبدالعزیز بن عبدالرحمن، معروف به ابن سعد را حافظ «عتبات مقدسۀ اسلامی» در مکه و مدینه خواندند (تاریخ معاصر، 2/264).
ابن سعود پس از آن به اصلاحات داخلی پرداخت: در صفر 1346ق/اوت 1927م فرمانی به منظور اصلاح سازمان دادرسی از سوی شاه صادر شد که بر پایۀ آن قانون بدوی سنتی لغو گردید و به جای عادات قبیله‌ای، قضاوت شرعی رواج یافت و به جای شیوخی که از پیشِ خود به داوری می‌پرداختند، قاضیانی از سوی او مأمور دادرسی شدند. در سراسر کشور دادگاههای عادی بَدْوی، و در دو شهر مکه و مدینه، دادگاههای شرعی عالی گشوده شد و در مکه انجمنی برای بررسی کار داوری تشکیل گردید که بالاترین سازمان حقوقی کشور به‌شمار می‌رفت. اصلاح سازمان دادگستری، نظام قبیله‌ای را به لرزه درآورد و به نیروی دولت مرکزی بسیار افزود. در جمادی‌الاول 1352ق/سپتامبر 1932م فرمان یکپارچه کردن سرزمینهای تحت سلطنت شاه صادر گشت و کشور از آن پس به نام «کشور پادشاهی عربستان سعودی» خوانده شد. یکنواخت سازی نظام اداری دولت بر پایۀ گسترش اختیارات وزیران و مجلس قانونگذاری حجاز که در 1345ق/1926م تأسیس شده بود و نجد و دیگر مناطق را در بر داشت، با پایه‌گذاری وزارتخانه‌هایی برای دستگاه فرمانروایی انجام گرفت. در 1353ق/1934م منطقۀ حجاز به 14 امیرنشین تقسیم شد که معمولاً یک نجدی بر هر یک از آنها فرمان می‌راند. آنچه فرمانروایی سعودیان را پابرجا کرد، متمرکز شدن همۀ مقامهای عالی دولتی در دست افراد آل سعود بود. فرمانروای نجد پسر نخست شاه یعنی سعود و فرمانروای حجاز، پسر دیگرش فیصل بود.
ابن سعود برای استوار کردن پایه‌های قدرتش بر منطقه‌هایی که اخیراً به قلمرو خود افزوده بود اهمیت بسیار قائل بود. وی انجمنی از شیوخ قبیله‌ها برپا کرد و وادارشان ساخت که زکات را بی‌کم و کاست و به هنگام بپردازند و از آیین اسلام ــ نه آیینهای عشیره‌ای ــ پیروی کنند و تأمین امنیت حاجیان را در سرزمینهای خویش تا مکه به گردن گیرند.
برپایۀ درخواست ابن سعود، میان قبیله‌های حجاز پیمانهای آشتی بسته شد. وی 50 تن از بزرگان وهابی را به سوی قبایل حجاز فرستاد تا مردم را به این کیش فراخوانند و از آنها بخواهند که در آبادیها خانه گزینند. این وهابیان، جز در منطقۀ حاصلخیز طایف که 000‘6 تن بیابان‌گرد را سکنی دادند، نتوانستند در جایی دیگر بیابان‌گردان را اسکان دهند. برخی از قبایل بیابان گرد مانند قبیله «حرب» به ایستادگی برخاستند و ابن سعود آنها را به شدت سرکوب کرد و گروگانهایی از آنها گرفت. آنگاه در سرزمین ایشان پادگانهایی برپا ساخت و برای تعقیب قبایلی که به عادت دیرین، حاجیان را چپاول می‌کردند، گردانهایی ویژه پدید آورد و مسئولیت رفتار افراد قبایل را به گردن شیوخ آنها انداخت. اما این چیرگیها، موجب بروز مخالفتهایی سخت با این سعود شد. از سوی دیگر انگلیسیان در میان قبایل بر ضد سعودیها به تحریک پرداختند و عراق را به زیر پا نهادن پیمان عقیر و ایجاد پاسگاههایی در منطقه بی‌طرف واداشتند. از این‌رو بسیاری از علما و ناخوان» وهابی که خواستار جهاد بر ضد عراق بودند، به صف مخالفان ابن سعود پیوستند. ابن سعود نخست از کوچیدن بیابان‌گردان و «اخوان» وهابی به کشورهای تحت حمایت بریتانیا جلوگیری کرد و در 1345 و 1346ق/1927 و 1928م در شهر ریاض گردهماییهایی از رؤسای «اخوان» و علمای وهابیت برپا ساخت. اعضای این گردهماییها خواستار کاهش مالیاتها، به کار نبردن اتومبیل و تلگراف و دیگر ابزارهای نوین و اعلام جهاد در برابر عراق شدند. ابن سعود با کاهش مالیات موافقت کرد و توانست از راه سخن گفتن و قانع کردن و پول پراکندن و بیم دادن، در میان مخالفان شکاف اندازد. لیکن «اخوان» بر مواضع خود پای فشردند و ایستگاه رادیو مکه را ویران کردند. ابن سعود فرمان اعدام گردنندگان آشوب را صادر کرد، ولی ادامۀ ساختمان دو ایستگاه رادیویی در ریاض و حایل متوقف گشت.
زورمندترین دشمن ابن سعود، فیصل الدویش، شیخ بزرگ قبیلۀ مطیر بود که با محمد، برادر و خالد برادرزادۀ ابن سعود همداستان شد، اینان به کمک یکدیگر کوشیدند بر تخت فرمانروایی چیره شوند. فیصل الدویش برای وادار ساختن عراق به جنگ با ابن سعود، مرزهای آن کشور را آماج حملات خود ساخت. ابن سعود برای پیشگیری از این مخالفتها، قبیلۀ مطیر را محاصره کرد و از دادن کمکهای سالانه به ایشان خودداری ورزید. انگلستان که می‌کوشید به آتش این نابسامانیها دامن زند، ظاهراً برای سرکوب یاغیان، در مضان 1346ق/فوریۀ 1928م با هواپیماهای خود و نیروهای ارتش عراق به نجد حمله کرد، اما قبایل طرفدار ابن سعود آماج این حملات واقع شدند. دویش از فرصت سود جست و قبیله‌ها را به جنگ با عراق و انگلستان فراخواند و خود به شمال نجد تاخت. ابن سعود در جمادی‌الاول 1347ق/اکتبر 1928م انجمنی از نمایندگان شهرها و آبادیها و قبیله‌ها برپا کرد و پس از آنکه مسئولیت ایجاد پاسگاههای نظامی عراق را در منطقۀ بی‌طرف به گردن دویش انداخت، اعلام داشت که می‌خواهد از حکومت کناره گیرد، اما اعضای انجمن نپذیرفتند و پس از آنکه سوگند وفاداری نسبت به او یاد کردند، وادارش ساختند که در نشستی ویژه، همۀ اختلافهای خود را با دویش حل کند. اما دویش گردن ننهاد و «اخوان» قبیلۀ او بار دیگر به شمال نجد هجوم بردند و به کشتار و چپاول بیابان گردان قبایل شمّر، عنیزه و شفیر که هوادار ابن سعود بودند، دست گشودند و به غارت کاروانهای بازرگانی راه ریاض و خلیج فارس پرداختند. ابن سعود سپاهی به جنگ فرستاد. این سپاه توانست با نبردی خونین آتش آشوب را فرو نشاند، و سرکردگان قبیله‌های گردنکش مطیر، عجمان، و عتیبه اعدام شدند، ولی فیصل الدویش را که زخمی شده بود، رها ساختند. با اینهمه نیروی یاغیان برای همیشه سرکوب نشد، زیرا در اواسط 1348ق/1929 و 1930م، موج تازه‌ای از ناآرامیها شمال نجد (از کوهستان شمّر تا خلیج‌فارس) را فرا گرفت. دو قبیله عتیبه و مطیر که فیصل الدویش پس از پیکاری سخت، شورش فرو نشانده شد و رهبران آن اعدام شدند (همان، 1/263-269).
ابن سعود پس از چیرگی بر مشکلات داخلی، برای ظاهر شدن در صحنۀ سیاست منطقه به ایجاد و تحکیم روابط خارجی با دولتهای عربی و غیرعربی دست زد: دولت انگلستان سرانجام دولت سعودی را به رسمیت شناخت و در جده با ابن سعود پیمان دوستی بست. در 1348ق/1929م با آلمان پیمان دوستی امضاء شد و در 1349ق/1930م با کویت پیمان بازرگانی و رفع اختلافهای مرزی منعقد گردید. شاهزاده فیصل در 1351ق/1932م از اتحاد شوروی دیدار کرد و ابن سعود در 1352ق/1933م با اردن هاشمی پیمان دوستی و حسن همجواری و با ایتالیا پیمان دوستی برقرار ساخت و در 1353ق/1934م پس از پایان نبرد با یمنیها بر سر منطقۀ مرزی عسیر نجران، جیزان و اشغال تهامه، با امام یحیی بدر پیمان دوستی امضا کرد و در 1355ق/1936م روابط خود را با خاندان هاشمی در عراق بهبود بخشید. سپس برای تقویت پیوندهای خود با کشورهای عربی در 1355ق/1936م با مصر پیمان دوستی به امپاء رسانید و با آن کشور پیوند سیاسی برپا کرد.
در سالهای بحران اقتصادی جهان (1929-1933م) وضع اقتصادی عربستان به سبب کاهش حاجیان و خشکسالی سالهای 1350-1351ق/1931-1932م سخت ناهنجار شد. بدهیهای دولت در 1351ق/1932 به 000‘219 لیرۀ استرلینگ رسید و اروپاییان درخواست وام از سوی ابن سعود را رد کردند. در چنین شرایطی کمپانی نفتی «استاندارد اویل» کالیفرنیا، گفت و گوهای خود را با ابن سعود پیرامون گرفتن امتیاز نفت در بخش خاوری کشور، در برابر پرداخت وام، آغاز کرد. شرکت یاد شده در 1351ق/1932م توانست در برابر پرداخت 000‘130 دلار وام، امتیاز استخراج نفت از 000‘932 کم‍ 2 را برای 66 سال به دست آورد و برای بهره‌برداری از حوزه‌های نفتی، شرکتی فرعی به نام «شرکت نفت استاندارد عرب کالیفرنیا » بنیاد نهد. این شرکت بجز امتیاز استخراج نفت، امتیاز بیرون آوردن دیگر کانهای گرانبهایی عربستان سعودی را در زمینی به مساحت 000‘153 کم‍ 2 به دست آورد.
با آغاز جنگ جهانی دوم ابن سعود اعلام بی‌طرفی کرد، ولی ورود امریکا به جنگ و نیاز شدید متفقین به نفت باعث شد که ابن سعود خواه ناخواه به اردوی متفقین گرایش یابد. دولت آمریکا تا آن هنگام به‌طور مستقیم توجهی به عربستان سعودی نداشت و شرکتهای نفتی به صورت خصوصی با ابن سعود دادوستد می‌کردند و حتی تا 1359ق/1940م دولت آمریکا نمایندۀ سیاسی در دربار ابن سعود نداشت. پس از آغاز جنگ، ابن سعود فشار سنگینی از سوی آلمان و ایتالیا که متمایل ساختن او به سوی نیروهای محور تحمل کرد. ناوگان ایتالیا که در ابهای دریای سرخ نزدیک اریتره بود، به کرانه‌های عربستان نزدیک می‌شد و گروپا، سفیر آلمان در این کشور، در چاههای نفت خرابکاری می‌کرد. هیتلر در 1360ق/1941م نامه‌ای برای ابن سعود نوشت و او را به نبرد با انگلستان تشویق کرد و نوید داد که وی را به پادشاهی همۀ اعراب خواهد رسانید، و.لی سقوط دولت گیلانی در عراق و بیرون رفتن ایتالیاییها از مستعمره‌های افریقایی خود، ابن سعود را وا داشت که از کشورهای محور دوری گزیند. او در 1360ق/1941م پیمان دوستی با آلمان را فسخ و گروپا را از کشور اخراج کرد و در صفر/ فوریۀ سال بعد ایتالیاییها را بیرون راند، اما چون به علت بروز جنگ و پایین بودن میزان استخراج نفت و کاهش تعداد حاجیان سخت تنگدست شده بود، از امریکا و انگلستان تقاضای وام کرد و یادآور شد که در صورت عدم توجه به درخواست او از استخراج نفت جلوگیری خواهد کرد (لنچافسکی، 446، 447). سرانجام از محل وامی که آمریکا به انگلستان پرداخت، ابن سعود را نیز سهمی رسید و سپس وی بر پایۀ قانون «وام و اجاره» آمریکا، در خلال جنگ 99 میلیون دلار از این کشور وام گرفت. امریکا در جمادی الاول 1362ق/مه 1943م با عربستان سعودی روابط سیاسی برقرار ساخت و در همین سال نام «شرکت نفا استاندارد عرب ـ کالیفرنیا» به «شرکت نفت عرب ـ امریکا» (آرامکو) تبدیل شد و آمریکا برای هدایت عملیات جنگی در این سوی جهان، پایگاهی هوایی در ظهران تأسیس کرد (تاریخ معاصر، 1/269-273)، ولی این مطلب برای افشانشدن نقض بی‌طرفی ابن سعود کاملاً پنهان ماند. این روزگار را در حقیقت باید پایان سلطۀ بریتانیا و آغاز نفوذ ایالات متحدۀ آمریکا در عربستان دانست (پترسون، 470).
نزدیکی روزافزون ابن سعود به متفقین، به‌ویژه دیدار او با روزولت در ناو جنگی آمریکا موسوم به کوئینسی در 1364ق/1945م که موجب سپردن بنادر سعودی در خلیج فارس به ناوهای انگلیسی و آمریکایی شد و تعهد روزولت به اینکه آمریکا بدون گفت‌وگوهای زمینه‌ساز با عربها و یهودیان موضع خود را در قبال مسألۀ فلسطین دگرگون نکند، باعث شد که ابن سعود در ربیع الاول 1364ق/مارس 1945م به آلمان اعلان جنگ دهد (لنچافسکی، 448). در همان سال شماری از افسران ارتش سعودی به رهبری خلبانی به نام عبداللـه مندیلی کودتایی بر ضد ابن سعود طرح‌ریزی کردند، ولی ناکام ماندند و پیش از آغاز عملیات دستگیر شدند (عربستان، 113٩. نخستین اعتصاب کارگران در این اعتصاب خواستار بهبود شرایط کار و افزایش دستمزد بودند، ولی اعتصاب به سرعت سرکوب شد و سازمان‌دهندگان آن دستگیر شدند. با اینهمه اعتصاب‌کنندگان پس از 2 هفته به بخشی از خواستهای خود رسیدند. این پیروزی باعث شد که پیشه‌وران و کارگران شهر هفوف نیز 3 روز دست به اعتصاب زدند و به خواستهای خود دست یافتند (تاریخ معاصر، 1/278).
در این میان سعودبن عبدالعزیز، ولیعهد عربستان، در پی گفت و گوهای زمینه ساز در 1362ق/1943م در قاهره پیرامون همبستگی اعراب، پروتکلها و منشور اتحادیۀ عرب را امضاء کرد. به درخواست او در این سندها بندی دربارۀ تضمین استقلال سوریه و لبنان و پایدار ماندن مرزهای کشورهای عربی گنجانده شد. سپس در 1365ق/1946م ابن سعود نسبت به دعوت ترومن از 000‘100 یهودی برای مهاجرت به سرزمینهای اشغالی اعتراض کرد، سال بعد، رأیِ موافق آمریکا به قطعنامۀ سازمان ملل در 1366ق/1947م دایر بر تجزیۀ فلسطین، روابط این دولت را با ابن سعود تیره‌تر ساخت، ولی منجر به قطع مناسبات نشد. چندی بعد روابط فیمابین رو به گرمی نهاد و در 1367ق/1948م ناوگان آمریکا وارد خلیج فارس شد و برای نخستین‌بار مقامات نظامی آمریکا از عربستان دیدار کردند.
در این وقت که درآمد آل سعود از نفت به 50٪ افزایش یافته و به 250 میلیون دلار در سال رسیده بود، ابن سعود به فعالیتهای عمرانی و اعطای وام به سوریه و تنظیم و اجرای طرح بودجۀ کشور و تأسیس وزارتخانه‌هایی چون آموزش و پرورش، کشاورزی و بازرگانی و ساختن بیمارستانها و مدارس دست زد. وی مقارن فرونشاندن اعتصابات کارگری، پس از 51 سال حکومت و 73 سال زندگی درگذشت.

رد مع اقتباس